○جاسوس ِمن○
○جاسوسِمن○
پارت²²(مث سگ برا امتحانم استرس دارم)
ـــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگویو
چی؟ یونگی؟
تهیونگ ـ فامیلیه این پسره چیه؟
ات ـ مین
تهیونگ ـ عههه جونگکوک داداچمون..عه راستی تو از کجا میشناسیش؟
ات ـ ما دوستیم
کوک ـ اها
*²⁰مین بعد*
تق تق*صدای در*
ات ـ به به داداچ خودم*رفت بغل یونگی*
یونگی ـ سلام خاهرم چخبر....عهههه کوک تو اینجا چیکا..تهیونگگگ
کوک ـ ات دوستمونه
تهیونگ ـ یس
ات ـ خوب الان چند نفریم؟ یک دو.... شیش نفریم..چی بازی کنیم؟
کوک ـ چشمای همو ببندیم و دنبال همدیگه بگیردیم..ولی همو پیدا کردیم همو با بالشت بزنیم
ات ـ واو ماشلا ب مغزت جئون!
کوک ـ میشه نگی جئون؟
ات ـ نه جئون
تهیونگ ـ من میرم دسشویی(بچها نشنیدن و بازیو شروع کردن)
اتویو
همینطوری ک میرفتم کلم خورد تو دیوار
تغییر جهت دادم و یکم ادامه دادم
دوباره خوردم ب دیوار
یکم دیگه دور زدم دوباره خوردم تو دیوار
وایسا..چرا اینهمه دیوار؟:/
چشمو وا کنم ببینم کجام؟
نه ولش کن
همینطوری ادامه دادم
ایندفه کلم رفت تو در و در وا شد
با مغز افتادم زمین
هوفففف
بلند شدم و ادامه دادم
چون در اتاقا همشون وا بودن
اروم اروم میرفتم تا نفهمن اینجام
یکم دیگه ادامه دادم افتادم روی تخت
از کی تاحالا تختامون نرم و گرمن؟
چرا بهم گرما میخوره؟
اصن من کجام؟
میخاستم بلندشم که دوباره کشیدا سدم به تخت
یا امام زاده جین
این چیه دیگههه
چشمامو وا کردم با چشمای کیم مواجه شدم
چـ..چی؟
من..الان لبم رو لبای این شلغمه؟(شلغم عمته کونییی)
یکم تقلا کردم ولی ولم نکرد
هه فک کرده زورم کمه
اره واقعا زورم الان کمه:/
بدیش اینه ک هنوز لبم رو لبشه و نمیتونم تکون بخورم
دستامم گرفته:/
ای خداااا
داشتم ورجه وورجه میکردم که جئون اومد داخل اتاق
اونم مثل من افتاد
خاککک
اومد نزدیک تر و افتاد رو من!
شانسمو برم
ــــ
الان ی پارت دیگه عم میزارم😂
پارت²²(مث سگ برا امتحانم استرس دارم)
ـــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگویو
چی؟ یونگی؟
تهیونگ ـ فامیلیه این پسره چیه؟
ات ـ مین
تهیونگ ـ عههه جونگکوک داداچمون..عه راستی تو از کجا میشناسیش؟
ات ـ ما دوستیم
کوک ـ اها
*²⁰مین بعد*
تق تق*صدای در*
ات ـ به به داداچ خودم*رفت بغل یونگی*
یونگی ـ سلام خاهرم چخبر....عهههه کوک تو اینجا چیکا..تهیونگگگ
کوک ـ ات دوستمونه
تهیونگ ـ یس
ات ـ خوب الان چند نفریم؟ یک دو.... شیش نفریم..چی بازی کنیم؟
کوک ـ چشمای همو ببندیم و دنبال همدیگه بگیردیم..ولی همو پیدا کردیم همو با بالشت بزنیم
ات ـ واو ماشلا ب مغزت جئون!
کوک ـ میشه نگی جئون؟
ات ـ نه جئون
تهیونگ ـ من میرم دسشویی(بچها نشنیدن و بازیو شروع کردن)
اتویو
همینطوری ک میرفتم کلم خورد تو دیوار
تغییر جهت دادم و یکم ادامه دادم
دوباره خوردم ب دیوار
یکم دیگه دور زدم دوباره خوردم تو دیوار
وایسا..چرا اینهمه دیوار؟:/
چشمو وا کنم ببینم کجام؟
نه ولش کن
همینطوری ادامه دادم
ایندفه کلم رفت تو در و در وا شد
با مغز افتادم زمین
هوفففف
بلند شدم و ادامه دادم
چون در اتاقا همشون وا بودن
اروم اروم میرفتم تا نفهمن اینجام
یکم دیگه ادامه دادم افتادم روی تخت
از کی تاحالا تختامون نرم و گرمن؟
چرا بهم گرما میخوره؟
اصن من کجام؟
میخاستم بلندشم که دوباره کشیدا سدم به تخت
یا امام زاده جین
این چیه دیگههه
چشمامو وا کردم با چشمای کیم مواجه شدم
چـ..چی؟
من..الان لبم رو لبای این شلغمه؟(شلغم عمته کونییی)
یکم تقلا کردم ولی ولم نکرد
هه فک کرده زورم کمه
اره واقعا زورم الان کمه:/
بدیش اینه ک هنوز لبم رو لبشه و نمیتونم تکون بخورم
دستامم گرفته:/
ای خداااا
داشتم ورجه وورجه میکردم که جئون اومد داخل اتاق
اونم مثل من افتاد
خاککک
اومد نزدیک تر و افتاد رو من!
شانسمو برم
ــــ
الان ی پارت دیگه عم میزارم😂
۶.۹k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.