تکپارتی درخواستی
#تکپارتی درخواستی
جونگوون
وقتی جونگوون به ات خیانت میکنه و سال ها بعد ات رو داخل یه بار میبینه که داره با پسرایی که باهاش لاس میزنن میخنده
ازدواج ات و جونگوون اجبار خانواده بود. ات جونگوون رو دوست داشت ولی جونگوون حسی بهش نداشت پس هر روز به خونه دیر میومد و وقتی میومد یا مست بود یا گردنش کبود
از این موضوع خیلی خسته شده بودی میخواستی با جونگوون راجب این موضوع صحبت کنی چون نمیدونستی آیا جونگوون واقعا بهت خیانت میکنه یا نه، پس تصمیم گرفتی از خونه بزنی بیرون و به کمپانی که جونگوون توش آیدل بود بری
بعد ۱۵ دقیقه راه به کمپانی رسیدی از یکی از کار کن های کمپانی پرسیدی جونگوون کجاست و اون گفت اتاق تمرین ازش تشکر کردی و به سمت اتاق تمرین رفتی
در رو باز کردی ولی با دیدن لب گرفتن جونگوون با یه دختر اشک تو چشمات جمع شد بدجور اعصابت خورد شد و حلقه ازدواجتون رو کوبیدی زمین و از اون جا دور شدی
۳ سال بعد
امروز سالگرد ازدواج تون بود جونگوون از این کارش خیلی پشیمون شده بود چون اون هم کم کم داشت حسی نسبت به تو پیدا می کرد که این اتفاق افتاد و تو رو از دست داد
از اونجایی که فکرش همش درگیر اینا بود تصمیم گرفت یکم افکار خودش رو دور بریزه و به بار بره
وقتی به بار رسید اولین نفری که به چشمش خورد تو بودی! درسته تو داشتی با پسرایی که باهات لاس میزدن میخندیدی!
به طرز عجیبی دلش برات تنگ شده بود همش سعی میکرد دور وایسته و تماشات کنه ولی یکی از پسرا خیلی بهت دست میزد و البته تو هم سعی میکردی ازش دور بشی ولی فایده نداشت پسره که کاملا مست بود خیلی بهت نزدیک میشد که دستت از طرف یک پسر دیگه گرفته شد و تو رو به سمت خودش کشید یکی از پسرایی که باهات لاس میزد : ببخشید شما؟
جونگوون: شوهرشم مشکلیه؟
همه ی پسرا بعد شنیدن این ازت دور شدن و تو با جونگوون تنها موندی
ات: باورم نمیشه که این رو بهت میگم و ممنون اون پسر خیلی بهم نزدیک میشد
جونگوون: خواهش میکنم خانوم کوچولو میگم حالا یه چیزی رو یادته؟
ات: سالگرد ازدواجمون؟
جونگوون: اره
ات: ولی تو اون ازدواج رو ۳ سال پیش تموم کردی
جونگوون: اشتباه میکنی، من عاشقتم
از این جوابش تعجب کردی واقعا اون عاشقت بود؟
جونگوون: ات باور کن من عاشقت شدم میشه من رو ببخشی؟ میشه اون ازدواج رو دوباره زنده کنیم؟
ات: اگه قول بدی دیگه ناراحتم نکنی میبخشمت
جونگوون: واقعا؟
ات: اره
جونگوون: خب عشقم نظرت چیه بریم خونه چون واقعا دیگه این لباست رو مخمه 😑
ات: بریم 😐
تمام میدونم ریدم ولی بروم نیارین 🥲
اگه خوشت اومد یه لایک کن قول میدم دستت نمیشکنه 😑
جونگوون
وقتی جونگوون به ات خیانت میکنه و سال ها بعد ات رو داخل یه بار میبینه که داره با پسرایی که باهاش لاس میزنن میخنده
ازدواج ات و جونگوون اجبار خانواده بود. ات جونگوون رو دوست داشت ولی جونگوون حسی بهش نداشت پس هر روز به خونه دیر میومد و وقتی میومد یا مست بود یا گردنش کبود
از این موضوع خیلی خسته شده بودی میخواستی با جونگوون راجب این موضوع صحبت کنی چون نمیدونستی آیا جونگوون واقعا بهت خیانت میکنه یا نه، پس تصمیم گرفتی از خونه بزنی بیرون و به کمپانی که جونگوون توش آیدل بود بری
بعد ۱۵ دقیقه راه به کمپانی رسیدی از یکی از کار کن های کمپانی پرسیدی جونگوون کجاست و اون گفت اتاق تمرین ازش تشکر کردی و به سمت اتاق تمرین رفتی
در رو باز کردی ولی با دیدن لب گرفتن جونگوون با یه دختر اشک تو چشمات جمع شد بدجور اعصابت خورد شد و حلقه ازدواجتون رو کوبیدی زمین و از اون جا دور شدی
۳ سال بعد
امروز سالگرد ازدواج تون بود جونگوون از این کارش خیلی پشیمون شده بود چون اون هم کم کم داشت حسی نسبت به تو پیدا می کرد که این اتفاق افتاد و تو رو از دست داد
از اونجایی که فکرش همش درگیر اینا بود تصمیم گرفت یکم افکار خودش رو دور بریزه و به بار بره
وقتی به بار رسید اولین نفری که به چشمش خورد تو بودی! درسته تو داشتی با پسرایی که باهات لاس میزدن میخندیدی!
به طرز عجیبی دلش برات تنگ شده بود همش سعی میکرد دور وایسته و تماشات کنه ولی یکی از پسرا خیلی بهت دست میزد و البته تو هم سعی میکردی ازش دور بشی ولی فایده نداشت پسره که کاملا مست بود خیلی بهت نزدیک میشد که دستت از طرف یک پسر دیگه گرفته شد و تو رو به سمت خودش کشید یکی از پسرایی که باهات لاس میزد : ببخشید شما؟
جونگوون: شوهرشم مشکلیه؟
همه ی پسرا بعد شنیدن این ازت دور شدن و تو با جونگوون تنها موندی
ات: باورم نمیشه که این رو بهت میگم و ممنون اون پسر خیلی بهم نزدیک میشد
جونگوون: خواهش میکنم خانوم کوچولو میگم حالا یه چیزی رو یادته؟
ات: سالگرد ازدواجمون؟
جونگوون: اره
ات: ولی تو اون ازدواج رو ۳ سال پیش تموم کردی
جونگوون: اشتباه میکنی، من عاشقتم
از این جوابش تعجب کردی واقعا اون عاشقت بود؟
جونگوون: ات باور کن من عاشقت شدم میشه من رو ببخشی؟ میشه اون ازدواج رو دوباره زنده کنیم؟
ات: اگه قول بدی دیگه ناراحتم نکنی میبخشمت
جونگوون: واقعا؟
ات: اره
جونگوون: خب عشقم نظرت چیه بریم خونه چون واقعا دیگه این لباست رو مخمه 😑
ات: بریم 😐
تمام میدونم ریدم ولی بروم نیارین 🥲
اگه خوشت اومد یه لایک کن قول میدم دستت نمیشکنه 😑
۴.۴k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.