سناریو * *
تک پارتی از مایکی :
名的可俄与
مایکی xا/ت
صبح از خواب با صدای زنگ گوشیش بیدار شد و دید
ک مایکی نیستش سریع بلند شد و کل خونه رو گشت
و کسی نبود زنگ زد ب مایکی ولی گوشیش خاموش بود
کلی نگران شد و نشست سر مبلا
بعد صدای در ب گوشش رسید کسی در زد و اومد داخل
مایکی با صورت خونی اومد خونه و زیر چشش کبود شده
بود
ا/ت بلند شد و سریع رفت پیش مایکی
ا/ت : مایکی حالت خوبه ؟ زیر چشت کبوده
مایکی : اره ممنون تو خوبی؟
ا/ت بدون اینکه حرفی بزنه دست مایکی رو گرفت و کشوند
سر مبل بعد رفت توی اشپزخونه و یک پارچه رو خیس کرد
و اومد گذاشت روی چشم مایکی
مایکی : اخ.خخ نکن درد میکنه
ا/ت : حالا بگو چی شده چرا زیر چشمت کبوده؟
اونم ماجرا رو برات گفت
بعد باهم رفتید خوابیدین
ببخشید چیزی ب ذهنم نرسید همینطوری خواستم چیزی نوشته باشم😂😐
من هیچ ایده ای ندارم شما هم یکم ایده بدین
名的可俄与
مایکی xا/ت
صبح از خواب با صدای زنگ گوشیش بیدار شد و دید
ک مایکی نیستش سریع بلند شد و کل خونه رو گشت
و کسی نبود زنگ زد ب مایکی ولی گوشیش خاموش بود
کلی نگران شد و نشست سر مبلا
بعد صدای در ب گوشش رسید کسی در زد و اومد داخل
مایکی با صورت خونی اومد خونه و زیر چشش کبود شده
بود
ا/ت بلند شد و سریع رفت پیش مایکی
ا/ت : مایکی حالت خوبه ؟ زیر چشت کبوده
مایکی : اره ممنون تو خوبی؟
ا/ت بدون اینکه حرفی بزنه دست مایکی رو گرفت و کشوند
سر مبل بعد رفت توی اشپزخونه و یک پارچه رو خیس کرد
و اومد گذاشت روی چشم مایکی
مایکی : اخ.خخ نکن درد میکنه
ا/ت : حالا بگو چی شده چرا زیر چشمت کبوده؟
اونم ماجرا رو برات گفت
بعد باهم رفتید خوابیدین
ببخشید چیزی ب ذهنم نرسید همینطوری خواستم چیزی نوشته باشم😂😐
من هیچ ایده ای ندارم شما هم یکم ایده بدین
۲.۰k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.