رمان عشق اجباری!
#عشق_اجباری
پارت:۳۴
ویو جیمین:
_ن نهه حتما اشتباهی شده ر رئیسه من همچین کاری نمیکه😳
پیش خدمت:خانم منکه دیگه کور نیستم
+میتونی بری
ویو جونگ کوک:
دستور دادم بازش کنن ولی زیاد ازش خوشم نمیاد بنظر قابل اعتماد نمیاد پس باید مراقب باشم
_میگم که حتما ارباب جیمین تا الان رسیده باشه
+میدونم
_خب میخاید چیکار کنید
+نمیدونم ، هیچی سر جاش نیست
_ببینید من براتو یه نقشه ترح میکنم اگه دوست داشتید اجراش کنید فقط جوری نباشه که ارباب صدمه ببینن
+نه خیالت راحت
ویو جیمین:
اشکال نداره جیمین انقدر به خودت سخت نگیر اگه یکم دیگه پیشت بمونه به تو دل میبنده،، امشب خوب پیش رفت منو یوری کلی ازین مهمونیه کوچولوی دونفره لذت بردیم ،، صبح شد داشتم از پله ها میرفتم پایین که دیدم یوری روی صندلی خیلی معذب نشسته و پیش خدمتا هم دارن میزو آماده میکنن
+چطوری عشقممم
روشو برگردوند
_هوممم؟😳
رفتم پیشش نشستم
+خوب خوابیدی؟
_اهوم
+زبونتو موش خورده؟
+چرا نمیزاری صداتو بشنوم
_نخیرم😤
+عصبانیتتم قشنگه
_هوفف🙄
ویو یوری:
جیمین داشت همینطور درباره همه چی حرف میزد منم خیلی عادی بدونی که گوش کنم داشتن صبحانه میخوردم ، خدایی گروی پروییم ،، دیدم جیمین یه لغمه درت کرد و روبه روی لبام قرار داد
+خودم میتونم صبحانه بخورم
_اما من دوس دارم خودم بت صبحانه بدم🥺(کیوت)
+خودم بلدمم
که یهو صدای زنگ در اومد
جیمین خودش بلند شد و رفت تا درو باز کنه
ویو جیمین:
درو باز کردم ،، ایخداااا چِنی(خواهر جیمین) اینجا چیکار میکنه
_بهبه سلام داداشی
+اومدی اینجا چیکار🗿😳
_مامان گفت بیام بت سر بزنم گفت اوضات خیلی بهم ریختس
+خو به تو چه
_وا
+نمیخاد نگران باشی خودم هواسم هست
یوری اومد
+یوری برو بشین الان میام
_اوممم پس این کسیه که هواسش قراره به تو باشه ، چه جالب ،، اسمت یوریه؟
*یوری:چی!!!😳
+یوری برو الان میام
_ایبابا دارم حرف میزنما
+همین الان برو نمیخاد اینجا باشی بت احتیاجی نیس
*عام ببخشید میخاید من برم خانم؟
_خانم؟،، چقدر با ادب ،،، جیمین بنظر میرسه این معلمه ادبت شده
+خفه شو چنی
*خب اگه میخاید.....
+یوری خفه شو گفتم برو
_چرا اینجوری باش حرف میزنی ،، بی ادبب🙄
_چمدونمو کجا بزازم؟
+رو سر منن🗿
+چنی برو بیرون
+سگ بشم شدماا
_سگ شو به جهنم
ویو یوری:
نمد ولا شاید خواهرش باشه ،، قصد فوضولی نداشتم ولی جیمین داره خیلی منو به خودش ربط میده ،،، خسته شدم رئیسمو میخام😣،، باید یه جوری رفتار کنم که انگار دوسش دارم در صورتی که واقعی نیست باید نقش بازی کنم که بهم اعتماد کنه بزاره هرجا میخام برم
خواهرش اومد کنارم نشست
_سلام کیوتی
+س سلام😳
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
پارت:۳۴
ویو جیمین:
_ن نهه حتما اشتباهی شده ر رئیسه من همچین کاری نمیکه😳
پیش خدمت:خانم منکه دیگه کور نیستم
+میتونی بری
ویو جونگ کوک:
دستور دادم بازش کنن ولی زیاد ازش خوشم نمیاد بنظر قابل اعتماد نمیاد پس باید مراقب باشم
_میگم که حتما ارباب جیمین تا الان رسیده باشه
+میدونم
_خب میخاید چیکار کنید
+نمیدونم ، هیچی سر جاش نیست
_ببینید من براتو یه نقشه ترح میکنم اگه دوست داشتید اجراش کنید فقط جوری نباشه که ارباب صدمه ببینن
+نه خیالت راحت
ویو جیمین:
اشکال نداره جیمین انقدر به خودت سخت نگیر اگه یکم دیگه پیشت بمونه به تو دل میبنده،، امشب خوب پیش رفت منو یوری کلی ازین مهمونیه کوچولوی دونفره لذت بردیم ،، صبح شد داشتم از پله ها میرفتم پایین که دیدم یوری روی صندلی خیلی معذب نشسته و پیش خدمتا هم دارن میزو آماده میکنن
+چطوری عشقممم
روشو برگردوند
_هوممم؟😳
رفتم پیشش نشستم
+خوب خوابیدی؟
_اهوم
+زبونتو موش خورده؟
+چرا نمیزاری صداتو بشنوم
_نخیرم😤
+عصبانیتتم قشنگه
_هوفف🙄
ویو یوری:
جیمین داشت همینطور درباره همه چی حرف میزد منم خیلی عادی بدونی که گوش کنم داشتن صبحانه میخوردم ، خدایی گروی پروییم ،، دیدم جیمین یه لغمه درت کرد و روبه روی لبام قرار داد
+خودم میتونم صبحانه بخورم
_اما من دوس دارم خودم بت صبحانه بدم🥺(کیوت)
+خودم بلدمم
که یهو صدای زنگ در اومد
جیمین خودش بلند شد و رفت تا درو باز کنه
ویو جیمین:
درو باز کردم ،، ایخداااا چِنی(خواهر جیمین) اینجا چیکار میکنه
_بهبه سلام داداشی
+اومدی اینجا چیکار🗿😳
_مامان گفت بیام بت سر بزنم گفت اوضات خیلی بهم ریختس
+خو به تو چه
_وا
+نمیخاد نگران باشی خودم هواسم هست
یوری اومد
+یوری برو بشین الان میام
_اوممم پس این کسیه که هواسش قراره به تو باشه ، چه جالب ،، اسمت یوریه؟
*یوری:چی!!!😳
+یوری برو الان میام
_ایبابا دارم حرف میزنما
+همین الان برو نمیخاد اینجا باشی بت احتیاجی نیس
*عام ببخشید میخاید من برم خانم؟
_خانم؟،، چقدر با ادب ،،، جیمین بنظر میرسه این معلمه ادبت شده
+خفه شو چنی
*خب اگه میخاید.....
+یوری خفه شو گفتم برو
_چرا اینجوری باش حرف میزنی ،، بی ادبب🙄
_چمدونمو کجا بزازم؟
+رو سر منن🗿
+چنی برو بیرون
+سگ بشم شدماا
_سگ شو به جهنم
ویو یوری:
نمد ولا شاید خواهرش باشه ،، قصد فوضولی نداشتم ولی جیمین داره خیلی منو به خودش ربط میده ،،، خسته شدم رئیسمو میخام😣،، باید یه جوری رفتار کنم که انگار دوسش دارم در صورتی که واقعی نیست باید نقش بازی کنم که بهم اعتماد کنه بزاره هرجا میخام برم
خواهرش اومد کنارم نشست
_سلام کیوتی
+س سلام😳
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
۱.۵k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.