LOVE IS A CRIME
part 1:do not worry.(نگران نباش)
عصبی وارد عمارت شدم..همه خدمتکارا و بادیگاردام با ترس بهم خیره شده بودن..
+ گمشین برین سره کارتون.(عربده)
با عربده ای ک کشیدم همه سریع رفتن دنبال کارشون...سریع رفتم طبقه بالا تو اتاقم و درو کیپ کردم...رفتم سمت پنجره و بازش کردم...نسیم خنکی ب صورتم خورد...نخی از سیگارای سیاهم برداشتم و با فندک روشنش کردم..ب ماه خیره شدم...تو همون حالت کام عمیقی از سیگارم گرفتم...چشمامو بستم و در حالی ک سیگار لای لبام بود نفس عمیقی کشیدم...دستامو بردم بالا و شروع کردم ب باز کردن دکمه های لباسم...میخواستم ب سمت حموم اتاقم حرکت کنم ک یهو در باز شدم...پرنسم بود...فقد اون میتونست حالمو تو این شرایط درک کنه و ارومم کنه...دکمه های لباسم تا اخر باز بود..جونگ کوک اومد سمتم و نیم قدمیم وایساد و تو نزدیک ترین حالت به چشمام خیره شد...
- چی شده تهیونگ؟چرا انقد عصبی؟
از اینکه جونگ کوک نگرانم بود لبخندی محو زدم و بوسه ای نرم رو شقیقش کاشتم...
+ هیچی نشده پرنسم-لبخند
جونگ کوک فاصله صورتامونو کم کرد...
- چی رو داری ازم مخفی میکنی تهیونگ؟باز اون دوگیونگ عوضی کاری کرده؟
دستامو نوازش وار رو گونش کشیدم..زا لبخند ب چشماش ک نگرانی ازش موج میزد خیره شدم..
+ چطور میتونم چیزی رو از اربابم مخفی کنم؟-لبخند گرم
- ینی میگی نگران نباشم؟
+ نه...نگران هیچی نباش-لبخند
- پس مطمئنم کن!
+ باشه!
سرمو بردم جلو تر...
_____________________
لایک،کامت،فالو فراموش نشه نارنگیای یونگی🍊💜
عصبی وارد عمارت شدم..همه خدمتکارا و بادیگاردام با ترس بهم خیره شده بودن..
+ گمشین برین سره کارتون.(عربده)
با عربده ای ک کشیدم همه سریع رفتن دنبال کارشون...سریع رفتم طبقه بالا تو اتاقم و درو کیپ کردم...رفتم سمت پنجره و بازش کردم...نسیم خنکی ب صورتم خورد...نخی از سیگارای سیاهم برداشتم و با فندک روشنش کردم..ب ماه خیره شدم...تو همون حالت کام عمیقی از سیگارم گرفتم...چشمامو بستم و در حالی ک سیگار لای لبام بود نفس عمیقی کشیدم...دستامو بردم بالا و شروع کردم ب باز کردن دکمه های لباسم...میخواستم ب سمت حموم اتاقم حرکت کنم ک یهو در باز شدم...پرنسم بود...فقد اون میتونست حالمو تو این شرایط درک کنه و ارومم کنه...دکمه های لباسم تا اخر باز بود..جونگ کوک اومد سمتم و نیم قدمیم وایساد و تو نزدیک ترین حالت به چشمام خیره شد...
- چی شده تهیونگ؟چرا انقد عصبی؟
از اینکه جونگ کوک نگرانم بود لبخندی محو زدم و بوسه ای نرم رو شقیقش کاشتم...
+ هیچی نشده پرنسم-لبخند
جونگ کوک فاصله صورتامونو کم کرد...
- چی رو داری ازم مخفی میکنی تهیونگ؟باز اون دوگیونگ عوضی کاری کرده؟
دستامو نوازش وار رو گونش کشیدم..زا لبخند ب چشماش ک نگرانی ازش موج میزد خیره شدم..
+ چطور میتونم چیزی رو از اربابم مخفی کنم؟-لبخند گرم
- ینی میگی نگران نباشم؟
+ نه...نگران هیچی نباش-لبخند
- پس مطمئنم کن!
+ باشه!
سرمو بردم جلو تر...
_____________________
لایک،کامت،فالو فراموش نشه نارنگیای یونگی🍊💜
۱.۸k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.