شادی
شادی
part 5
ویو جونگ کوک
رفتیم تو ماشین نشستیم ، ایندفعه من رانندگی کردم ، خیلی از دست ا.ت عصبانی بودم فقط فکر انتقام بودم دیدم چیزی به ذهنم نرسید ولش کردم .
شوگا : بچهها هاااا جیننن از کانادا برگشتههههه کرهههه
جونگ کوک : برگ،برگاهایم واییییییییییی
شوگا الان تویه هتلشه ، بریم؟
جونگ کوک : آره ، بزن بریم
۵۰ دقیقه بعد
جونگ کوک : بچه ها رسیدیم پاشید بریم تو
( پرش زمانی وقتی نشستن تو اتاق هتل دارن چیزی می خورن )
جین : اممممم بچه ها
اعضا : ها
جین : ببینید من که رفته بودم کانادا با یکی آشنا شد... چرا چشاتون اندازه کاسه شد ؟
تهیونگ : هچی تعریف کن
جین : خب داشتم میگفتم بعد باهاش آشنا شدم الان عاشق همیم و خیلی دلم می خواد باهاش ازدواج کنم و قراره ۱ ماه دیگه ازدواج کنیم چون اون باید کاراشو انجام بده
part 5
ویو جونگ کوک
رفتیم تو ماشین نشستیم ، ایندفعه من رانندگی کردم ، خیلی از دست ا.ت عصبانی بودم فقط فکر انتقام بودم دیدم چیزی به ذهنم نرسید ولش کردم .
شوگا : بچهها هاااا جیننن از کانادا برگشتههههه کرهههه
جونگ کوک : برگ،برگاهایم واییییییییییی
شوگا الان تویه هتلشه ، بریم؟
جونگ کوک : آره ، بزن بریم
۵۰ دقیقه بعد
جونگ کوک : بچه ها رسیدیم پاشید بریم تو
( پرش زمانی وقتی نشستن تو اتاق هتل دارن چیزی می خورن )
جین : اممممم بچه ها
اعضا : ها
جین : ببینید من که رفته بودم کانادا با یکی آشنا شد... چرا چشاتون اندازه کاسه شد ؟
تهیونگ : هچی تعریف کن
جین : خب داشتم میگفتم بعد باهاش آشنا شدم الان عاشق همیم و خیلی دلم می خواد باهاش ازدواج کنم و قراره ۱ ماه دیگه ازدواج کنیم چون اون باید کاراشو انجام بده
۳.۳k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.