خوش شانس
خوش شانس
p22
ویو ا.ت
بعد از اینکه مهمونا رفتن میخواستم برم اتاقم یه خورده استراحت کنم بعد برم خونه رو تمیز کنم داشتم میرفتم داخل اتاقم که یهو تهیونگ جلوم واستاد
٪چرا باهام حرف نمیزنی
تو چشماش نگا کردم یه پشیمونی خیلی بزگ بود سرمو انداخت پایینو گفتم
+برو اونور(اروم)
٪میگم چرا باهام حرف نمیزنی
+مگه عروسکا حق حرف زدن دارن(اروم)
٪اره من به تو اجازه میدم حرف بزنی
+من به اجازه تو نیاز ندارم(اروم)
٪چرا اینجوری میکنی ا.ت
سرمو اوردم بالا دیگه تاقت نداشتم دیگه نمیخواستم تو خودم بریزم
+چرا اینجوری میکنی اول اینکه وقتی تو اون خونه ی نکبتی بودم با اون زنیکه کودن دهن به دهن میشدم اذیت میشدم الان که اومدم اینجا فک کردم راحت شدم فک کردم دیگه قرار نیست اذیت بشم دیگه لازم نیست گریه کنم دیگه لازم نیست اهمیت بدم ولی الان چی الان من یه عروسک خیمه شب بازی شدم میفهمی ها معلومه که نمیفهمی چون تو، توی نازو نعمت بزرگ شدی هیچکی اذیتت نکرد هیچوقت احساس اضافی بودن نکردی
بعد از اینکه این حرفارو زدم بدون اینکه صب کنم جوابمو بدم سری رفتم تو اتاقو درو قفل کردم چند دقیقه همینجوری داشتم گریه میکردم که صدای در اومد تهیونگ همینطوری به در اتاق میکوبیدو داد میزد
٪ ا.ت درو باز کن ا.ت(داد)
دیگه تصمیم گرفته بودم دیگه تموم شد
p22
ویو ا.ت
بعد از اینکه مهمونا رفتن میخواستم برم اتاقم یه خورده استراحت کنم بعد برم خونه رو تمیز کنم داشتم میرفتم داخل اتاقم که یهو تهیونگ جلوم واستاد
٪چرا باهام حرف نمیزنی
تو چشماش نگا کردم یه پشیمونی خیلی بزگ بود سرمو انداخت پایینو گفتم
+برو اونور(اروم)
٪میگم چرا باهام حرف نمیزنی
+مگه عروسکا حق حرف زدن دارن(اروم)
٪اره من به تو اجازه میدم حرف بزنی
+من به اجازه تو نیاز ندارم(اروم)
٪چرا اینجوری میکنی ا.ت
سرمو اوردم بالا دیگه تاقت نداشتم دیگه نمیخواستم تو خودم بریزم
+چرا اینجوری میکنی اول اینکه وقتی تو اون خونه ی نکبتی بودم با اون زنیکه کودن دهن به دهن میشدم اذیت میشدم الان که اومدم اینجا فک کردم راحت شدم فک کردم دیگه قرار نیست اذیت بشم دیگه لازم نیست گریه کنم دیگه لازم نیست اهمیت بدم ولی الان چی الان من یه عروسک خیمه شب بازی شدم میفهمی ها معلومه که نمیفهمی چون تو، توی نازو نعمت بزرگ شدی هیچکی اذیتت نکرد هیچوقت احساس اضافی بودن نکردی
بعد از اینکه این حرفارو زدم بدون اینکه صب کنم جوابمو بدم سری رفتم تو اتاقو درو قفل کردم چند دقیقه همینجوری داشتم گریه میکردم که صدای در اومد تهیونگ همینطوری به در اتاق میکوبیدو داد میزد
٪ ا.ت درو باز کن ا.ت(داد)
دیگه تصمیم گرفته بودم دیگه تموم شد
۲.۹k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.