عاقبت یک روز مغرب محو مشرق میشود "
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق میشود "
"عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق میشود"
"شرط می بندم که فردایی نه خیلی دیر و دور"
"مهربانی ، حاکم کل مناطق میشود"
"هم زمان, سهمیه ی دلهای دلتنگ و صبور"
"هم زمین, ارثیه ی جانهای لایق میشود"
"قلب هر خاکی که بشکافند نشانش عاشقی است"
"هر گلی که غنچه زد نامش شقایق میشود"
"با صداقت آسمان سهمی برابر میدهد"
"با عدالت خاک تقسیم خلایق میشود"
عقل هم با عشق یک نوعی موافق میشود"
"عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست"
"صبح فردا موسم بیداری آیینه هاست"
"فصل فردا نوبت کشف حقایق میشود"
"دست کم یک ذره در تاب و تب خورشید باش"
"لااقل یک شب بگو کی صبح صادق میشود"
"میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است"
"آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق میشود "
شیخ رجبعلی خیاط :
در نیمه شبی سرد زمستانی در حالی که برف بشدت میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است!
باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده!
جلو رفتم دیدم او یک جوان است!
او را تکانی دادم!
بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی!
گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستی!
برف، برف!
روی سرت برف نشسته!
ظاهرا مدت هاست که اینجایی!
مریض می شوی!
خدای ناکرده می میری!
اینجا چه میکنی ؟
جوان که گویی سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره ای به روبرو کرد!
دیدم او زل زده به پنجره خانه ای!
فهمیدم عاشق شده!
نشستم و با تمام وجود گریستم!
جوان تعجب کرد!
کنارم نشست!
گفت تو را چه شده ای پیرمرد!
آیا تو هم عاشق شدی؟!
گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم! [عاشق مهدی فاطمه] ولی اکنون که تو را دیدم [چگونه برای رسیدن به عشقت از خودبی خود شدی] فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایی بیش نبوده!
مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد!!!
یا صاحب الزمان شرمنده ایم
←★
* أَللَّهُــــــمَّ صَـلِّ عَلَی مُحَمَّـــدٍ وآلِ مُحَمَّـــدٍ وعَجِّــــلْ فَــرَجَهُــمْ *
←★
"عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق میشود"
"شرط می بندم که فردایی نه خیلی دیر و دور"
"مهربانی ، حاکم کل مناطق میشود"
"هم زمان, سهمیه ی دلهای دلتنگ و صبور"
"هم زمین, ارثیه ی جانهای لایق میشود"
"قلب هر خاکی که بشکافند نشانش عاشقی است"
"هر گلی که غنچه زد نامش شقایق میشود"
"با صداقت آسمان سهمی برابر میدهد"
"با عدالت خاک تقسیم خلایق میشود"
عقل هم با عشق یک نوعی موافق میشود"
"عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست"
"صبح فردا موسم بیداری آیینه هاست"
"فصل فردا نوبت کشف حقایق میشود"
"دست کم یک ذره در تاب و تب خورشید باش"
"لااقل یک شب بگو کی صبح صادق میشود"
"میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است"
"آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق میشود "
شیخ رجبعلی خیاط :
در نیمه شبی سرد زمستانی در حالی که برف بشدت میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است!
باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده!
جلو رفتم دیدم او یک جوان است!
او را تکانی دادم!
بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی!
گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستی!
برف، برف!
روی سرت برف نشسته!
ظاهرا مدت هاست که اینجایی!
مریض می شوی!
خدای ناکرده می میری!
اینجا چه میکنی ؟
جوان که گویی سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره ای به روبرو کرد!
دیدم او زل زده به پنجره خانه ای!
فهمیدم عاشق شده!
نشستم و با تمام وجود گریستم!
جوان تعجب کرد!
کنارم نشست!
گفت تو را چه شده ای پیرمرد!
آیا تو هم عاشق شدی؟!
گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم! [عاشق مهدی فاطمه] ولی اکنون که تو را دیدم [چگونه برای رسیدن به عشقت از خودبی خود شدی] فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایی بیش نبوده!
مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد!!!
یا صاحب الزمان شرمنده ایم
←★
* أَللَّهُــــــمَّ صَـلِّ عَلَی مُحَمَّـــدٍ وآلِ مُحَمَّـــدٍ وعَجِّــــلْ فَــرَجَهُــمْ *
←★
۵.۱k
۲۴ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.