خب چون فصل شش کم یود الان میذارم هف رو شش میذارم
خب چون فصل شش کم یود الان میذارم هف رو شش میذارم
**********لوهان***********
کریس چهارساعت جلو اینه وایساده بود قربون صدقه ریخت نحسش میرفت منم فیض میبردم ریز ریز میخندیدم که مامانم فریاد زد" بچه هاااا بیاین پایین الان خاله اینا میرسن"
خب برسن ایشش برم پایین اون پسر لوس از خود راضی تاعو رو ببینم؟؟ هوق..
نوموخوام من میخوام راز داداش دوقولوم رو کشف کنم .. همون که جای من با کریس بسکت بازی کرده .. یعنی کی بوده؟؟ نکنه بکهیون بوده؟؟ شاید ماسک صورت منو داده هیونا درست کنه .. اخه خواهر بکهیون .. دختر عمومو میگم .. گریم میخونه ..
اره ممکنه بکهیون باشه,..
مبایلمو برداشتم شماره بکی رو گرفتم دو تا بوق نزده بود که صدای جیغ زدنش پشت تلفن اومد" او یه گپسانگ ببین کی زنگ زده .. لولوی بزرگ رییس قبیله"
"خودتو مسخره کن بکی -_-"
"وااای الهی من فدای چشای اهوم بشم کی تو رو مسخره کرد..چی شده ؟زود بنال کار دارم میخوام برم"
با تعجب گفتم" چی کار داریییی؟؟"
بکهیون" هیچی میخواستم فوضولامو بشمرم .. واای لولو یه پسر جیگر اومده بود کلیسای بابای دی او خیلیی خفن دره بود T_T"
با یاداوریه سهون نیشخندی زدم و گفتم" میدونم دیدمش خیلی شیش و هفت میزد ههه"
بکهیون:(میدونم که میدونی گفت که تو رو دیده)
با تعجب پرسیدم:(کلیسا برا چی اومده بود؟؟)
بکهیون خندید:(نمیدونم ولی وقتی دی او بیرونمون کرد قیافش عینهو این جوجه چوریای مادر مرده شد)
قهقه زدم و گفتم:(وای بکی لال نشی)
بکهیون:(اره لوهان جات خاای بدبختو انقدر ترسوندیم که داشت سکته ناقص میزد اخر سرم با یه قیافه ی دپرس راه افتاد بره وسط شهر)
هه حتما از حرفایی که بهش زدم ترسیده داره دنبال سوراخ موش میگرده .. یکی از ابروهامو دادم بالا و گفتم:(منم کلی ترسوندمش)
بکهیون جیغ خفه ایی کشید که گوشی رو از گوشم فاصله دادم :(چته؟؟)
بکی:(تو ترسوندیش؟؟ اون که میگفت تو یه لولوی فرشته خویی خخخ هوق همچین حالت تحوع گرفتم)
اوا من چرا داغ کردم .. خب خیلیا از من تعریف میکنن .. جووون جیگرشو دلم واسه اذیت کردنه پسره قنچ رفت .. لبخند.شیطانی نشست گوشه ی لبام و گفتم:(اخی امشب بچه بی خانمان میشه خخ)
بکهیون:(چطور؟ o.O)
لحن صداش خبیثانه شده بود قهقه زدم و گفتم:(چون خونش وسط جنگله و با توجه به چیزایی که من بهش درباره ی اون جنگل گفتم عمرا بره تو جنگل )
بکهیون سوت زد:(بابا ایول حقا که پسر عموی خر خودمی)
:(هووی درست بحرفااااا وگر نه میام..)
:(اوه اوه اوه غلط کردم .. هه گفتم اوه یاد اوه سهون افتادم ..زارت .. راستی لولوییی چیکارم داشتی زنگیدی؟؟)
نیشخندی زدم و گفتم:(بکهیون خیلی بیشعوری)
:(لطف داری داداش)
:(جدی گفتم)
:(بی شعوری از خودته بی شعور .. عمته بیشعوره کیصافط)
:(عمه ی من عمه ی توام میشه احمق)
:(اا راست میگیا .. زنگ زدی بگی خیلی بی شعوری؟؟)
اخم کردم و گفتم:(نخیر زنگ زدم بگم تو با اجازه کی دیشب اومدی خونه ی ما هویت منو دزدیدی؟؟)
:(وااا لوهان من دیشب حالم خوب نبود از هشت خواب بودم چی میگی تو؟؟)
:(یعنی هیونا ماسک صورت منو نساخته تو هم بیای جای من اینجا؟؟)
بکیون داد زد:(نههه یکی شکل تو اومده خونتون؟؟)
عصبانی شدم داد زدم:(بکیییبی خودتو نزن به اون راه)
بکهیون:(به کودوم راه!؟)
:(به همون راهی که خودت میدونی اهه)
:(بابا من دیشب خونمون بودم باور نمیکنی از هیونا بپرس..
**********لوهان***********
کریس چهارساعت جلو اینه وایساده بود قربون صدقه ریخت نحسش میرفت منم فیض میبردم ریز ریز میخندیدم که مامانم فریاد زد" بچه هاااا بیاین پایین الان خاله اینا میرسن"
خب برسن ایشش برم پایین اون پسر لوس از خود راضی تاعو رو ببینم؟؟ هوق..
نوموخوام من میخوام راز داداش دوقولوم رو کشف کنم .. همون که جای من با کریس بسکت بازی کرده .. یعنی کی بوده؟؟ نکنه بکهیون بوده؟؟ شاید ماسک صورت منو داده هیونا درست کنه .. اخه خواهر بکهیون .. دختر عمومو میگم .. گریم میخونه ..
اره ممکنه بکهیون باشه,..
مبایلمو برداشتم شماره بکی رو گرفتم دو تا بوق نزده بود که صدای جیغ زدنش پشت تلفن اومد" او یه گپسانگ ببین کی زنگ زده .. لولوی بزرگ رییس قبیله"
"خودتو مسخره کن بکی -_-"
"وااای الهی من فدای چشای اهوم بشم کی تو رو مسخره کرد..چی شده ؟زود بنال کار دارم میخوام برم"
با تعجب گفتم" چی کار داریییی؟؟"
بکهیون" هیچی میخواستم فوضولامو بشمرم .. واای لولو یه پسر جیگر اومده بود کلیسای بابای دی او خیلیی خفن دره بود T_T"
با یاداوریه سهون نیشخندی زدم و گفتم" میدونم دیدمش خیلی شیش و هفت میزد ههه"
بکهیون:(میدونم که میدونی گفت که تو رو دیده)
با تعجب پرسیدم:(کلیسا برا چی اومده بود؟؟)
بکهیون خندید:(نمیدونم ولی وقتی دی او بیرونمون کرد قیافش عینهو این جوجه چوریای مادر مرده شد)
قهقه زدم و گفتم:(وای بکی لال نشی)
بکهیون:(اره لوهان جات خاای بدبختو انقدر ترسوندیم که داشت سکته ناقص میزد اخر سرم با یه قیافه ی دپرس راه افتاد بره وسط شهر)
هه حتما از حرفایی که بهش زدم ترسیده داره دنبال سوراخ موش میگرده .. یکی از ابروهامو دادم بالا و گفتم:(منم کلی ترسوندمش)
بکهیون جیغ خفه ایی کشید که گوشی رو از گوشم فاصله دادم :(چته؟؟)
بکی:(تو ترسوندیش؟؟ اون که میگفت تو یه لولوی فرشته خویی خخخ هوق همچین حالت تحوع گرفتم)
اوا من چرا داغ کردم .. خب خیلیا از من تعریف میکنن .. جووون جیگرشو دلم واسه اذیت کردنه پسره قنچ رفت .. لبخند.شیطانی نشست گوشه ی لبام و گفتم:(اخی امشب بچه بی خانمان میشه خخ)
بکهیون:(چطور؟ o.O)
لحن صداش خبیثانه شده بود قهقه زدم و گفتم:(چون خونش وسط جنگله و با توجه به چیزایی که من بهش درباره ی اون جنگل گفتم عمرا بره تو جنگل )
بکهیون سوت زد:(بابا ایول حقا که پسر عموی خر خودمی)
:(هووی درست بحرفااااا وگر نه میام..)
:(اوه اوه اوه غلط کردم .. هه گفتم اوه یاد اوه سهون افتادم ..زارت .. راستی لولوییی چیکارم داشتی زنگیدی؟؟)
نیشخندی زدم و گفتم:(بکهیون خیلی بیشعوری)
:(لطف داری داداش)
:(جدی گفتم)
:(بی شعوری از خودته بی شعور .. عمته بیشعوره کیصافط)
:(عمه ی من عمه ی توام میشه احمق)
:(اا راست میگیا .. زنگ زدی بگی خیلی بی شعوری؟؟)
اخم کردم و گفتم:(نخیر زنگ زدم بگم تو با اجازه کی دیشب اومدی خونه ی ما هویت منو دزدیدی؟؟)
:(وااا لوهان من دیشب حالم خوب نبود از هشت خواب بودم چی میگی تو؟؟)
:(یعنی هیونا ماسک صورت منو نساخته تو هم بیای جای من اینجا؟؟)
بکیون داد زد:(نههه یکی شکل تو اومده خونتون؟؟)
عصبانی شدم داد زدم:(بکیییبی خودتو نزن به اون راه)
بکهیون:(به کودوم راه!؟)
:(به همون راهی که خودت میدونی اهه)
:(بابا من دیشب خونمون بودم باور نمیکنی از هیونا بپرس..
۹.۹k
۰۸ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.