رمان اشفتگی
رمان اشفتگی
#پارت_2
(ویو نیا)
تلفن رو قطع کردم
که دیدم ا. ت دارمیاد سمتم که یهویی ماشین زد بهش داد زدم ا. تتتتتتتتتتتت و دویدم سمتش و بغلش کردم که راننده پیاد شد و گفت م. م. م. م. من نمیخواستم بهش بزنم اون یهویی پرید تو خیابون منم سری زدم رو ترمز اما بهش زدم منم عصبی شدم و گفتم
خفه شو و زنگ بزن آمبولانس
(ویوشوگا)
امروز اولین روز دانشگاه
و استرس داشتم و تواین فکر را بودم داشتم میرفتم سمت دانشگاه یهویی یه دختر پرید تو خیابون سری زدم رو ترمز اما بهش زدم که یه دختر داد زد ا. تتتتت
و دوید سمت دختر یه که بهش زدم من شوک شد بودم بدم سری از ماشین پیاده شدم و گفتم م. م. م. م. من نمیخواستم بهش بزنم اون یهویی پرید تو خیابون منم سری زدم رو ترمز اما بهش زدم و دختر داد زد گفت خفه شو و زنگ بزن آمبولانس
ادامه داره
#پارت_2
(ویو نیا)
تلفن رو قطع کردم
که دیدم ا. ت دارمیاد سمتم که یهویی ماشین زد بهش داد زدم ا. تتتتتتتتتتتت و دویدم سمتش و بغلش کردم که راننده پیاد شد و گفت م. م. م. م. من نمیخواستم بهش بزنم اون یهویی پرید تو خیابون منم سری زدم رو ترمز اما بهش زدم منم عصبی شدم و گفتم
خفه شو و زنگ بزن آمبولانس
(ویوشوگا)
امروز اولین روز دانشگاه
و استرس داشتم و تواین فکر را بودم داشتم میرفتم سمت دانشگاه یهویی یه دختر پرید تو خیابون سری زدم رو ترمز اما بهش زدم که یه دختر داد زد ا. تتتتت
و دوید سمت دختر یه که بهش زدم من شوک شد بودم بدم سری از ماشین پیاده شدم و گفتم م. م. م. م. من نمیخواستم بهش بزنم اون یهویی پرید تو خیابون منم سری زدم رو ترمز اما بهش زدم و دختر داد زد گفت خفه شو و زنگ بزن آمبولانس
ادامه داره
۳.۴k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.