ببخشید دیر شد قسمت نه
ببخشید دیر شد قسمت نه
…………………سهون……………….
باورم نمیشه لوهان چه راحت گرفت خوابید بغل دستم فکر میکردم مثه تو فیلما مخالفت کنه و پرتم کنه رو زمین و جا رو بیشتر بگیره که منو از تختش بیرون کنه ولی تا بهش گفتم بدون بحث قبول کرد .. برگشتم سمتش دیدم اوووف چه فرشته اییه این بشر ..
………………………لوهان…………………
اه چه غلطی کردما .. حالا مگه خوابم میبره ؟؟ این سهون خیلی هاته انقدر که حرارتش با اینکه تختم بزرگه و اصلا به من نچسبیده بهم میخوره وویی داغ کردم الان از گوشام دود بلند میشه .. عررررر خدایا من که گی نیستم .. هستم؟؟ نیستما .. ای بابا چه گیری دادین به من ؟؟
پس چرا بغل بکهیون میخوابم اینجوری نمیشم .. نکنه این سهون مهره مار داره؟؟
چشمامو بستم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم تا جایی که احساس کردم زیر لیزر نگاه سهون دارم اب میشم ..
…………………سهون……………………
اتاق اینا انقدر گرمه یا من انقدر گرممه .. هوفففف خدایا به همین وقت و ساعت قسم من تحریک نشدماا ..
دستمو گذاشتم رو پایین تنه ام دیدم بعله دو متر اومده جلو دست از پا دراز تر .. خاااا ک الان میرم به فااااک .. چطور روی بکهیون بودم اینجوری نشدم الان با این فاصله هم دارم ولی نمیدونم چرا دارم جون میدم ..
یه مو از دستم کندم که دو متریم دوباره دوسانت شه .. خیلی عادی.برگشت سرجاش .. من که انقدر شهوتی نبودم این چه حسیه که نسبت به این پسری که یه روزم بیشتر نمیشناسمش دارم..
عشق در یک نگاه؟؟ وا بلا به دور .. خاک به سرم گی شدم رفت عرررر ..
لوهان خواب بود خواستم پشتمو بکنم بهش که حداقل خوابم ببره اما یهو حس کردم دستش رو انداخت رو سینه ام و بغلم کرد و پاشم انداخت رو پام .. یا قمر بنی صدر کمککککک .. الان باکرگیم به خطر میوفته ..
……………………لوهان…………………
نه نمیشه همینجور عینهو بز زل زده به من مادر مرده ی خوشگل و خوشتیپ باید یه کاری کنم ..
شیطان درونم :(خودتو بنداز روش چی از این بهتر.. لولو این بهترین فرصته که یکم با این جیگر حال کنی به جان تو ..)
فرشته ی درونم :(شیطان جان چیکار به این لوهان داری بزار زندگیشو کنه دیگه)
شیطان:(عزیزم تو برو بخواب رو تخت امشب کارا باهات دارم)
فرشته رفت..ای فلک نروووو بابا این منو از راه بدر میکنه .. شهوت ران بدبخت با وعده ی سکس خر شد .. دیوث ..
شیطان:(اوووی به عشق من توهین نکنا)
تو یکی خفه ایش تو خودت گی هستی میخوای منم گی کنی؟؟
شیطان:(لوهان تا فرشته نیمده بگم که منم اولش فکر میکردم گی نیستم ولی این فرشته هه انقدر ادای ادم خوبا رو دراورد کع من خرش شدم رفتم شوهرش شدم حالا که رفتیم تو زندگی مشترک فهمیدم هرزه بوده قبلا تو بار کار میکرده)
من
مگه فرشته هام بار دارن؟؟ ای بابا میگن از ظاهر ادما قضاوت نکنین .. به فرشته هم نمیشه اعتماد کرد اینجاس که شاعر میگه ..
اخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده؟
ادم میتونه بد باشه مگه فرشته هم بده؟
.. هیی روزگار
شیطان:(حالا اینو ولش خودتو بچسبون به سهون ببین من یه چیزی میدونم که میگم این سرنوشته که شما همدیگه رو ببینین و همون شب بغل هم بخوابین..از من به تو نصیحت اگه من میتونستم به این سهونه تجاوز میکردم ولی..)
فرشته:(بله بله؟؟ یاااا خیانت تو شب تاریک؟؟)
شیطان:(هه فری جون تو اینجا بودی عشقم؟؟ مگه نگفتم برو تا بیام )
فرشته:(خفه شو تو یکی ناپون سکیا)
الان فوش داد خخخخ
همینجور با خودم درگیر بودم که با یه تصمیم انی خودمو چسبوندم به سهون ..
سهون یه لرزشی کرد و سعی کرد تکون نخوره با حس درد تو پایین تنه ام فهمیدم که تحریک شدم ..
شیطان:(فری برو تخمه بیار قضیه داره جالب میشه تحریک شد)
فرشته:(خفه من با تو قهرم .. لوهان خان خودت کردی حالا دردشم تحمل کن ..)
شیطان:(لوهان ببخش من برم ببینم این دیوث ذلیل شده چشه فعلا بای)
ای بابا منو تو این وضعیت تنها نذارین ..
همونجور که خودمو به خواب زده بودم از سهون فاصله گرفتم و با لگد از رو تخت پرتش کردم پایین و عجیب اینجا بود که دیگه نیمد بالا
………………………سهون…………………
با لگدی که لوهان تو خواب بهم زد از رو تخت پرت شدم پایین نه همین پایین بخوابم بهتره برم بالا خطری میشه .. پس پاهامو تو خودم جمع کردم و روی زمین پس از تلاش بسیار زیاد خوابم برد..
………………………لوهان…………………
وقتی سهون نیمد بالا یه نفس راحت کشیدم و با شمردن تخم خروسای همسایه خوابم برد ..
هنوز خوابم سنگین نشده بود که تخت شروع کرد به لرزیدن اوه لعنت ساعت پنجه با بکی جلوی کلیسا قرار داشتم .. بلند شدم تو جام نشستم .. دستمو گذاشتم رو سرم تازه اتفاقات دیشب یادم اومد .. اوفففف دیشب بخیر گذشتا .. اوخی رو زمین خوابیده .. بلند شدم زیر سرش پشتی گذاشتم و پتومو کشیدم روش دلم نمیومد اونجوری ولش کنم بلند شدم حاضر شدم تا برم بیرون..
برای اخرین بار کنار سهون نشستم به
…………………سهون……………….
باورم نمیشه لوهان چه راحت گرفت خوابید بغل دستم فکر میکردم مثه تو فیلما مخالفت کنه و پرتم کنه رو زمین و جا رو بیشتر بگیره که منو از تختش بیرون کنه ولی تا بهش گفتم بدون بحث قبول کرد .. برگشتم سمتش دیدم اوووف چه فرشته اییه این بشر ..
………………………لوهان…………………
اه چه غلطی کردما .. حالا مگه خوابم میبره ؟؟ این سهون خیلی هاته انقدر که حرارتش با اینکه تختم بزرگه و اصلا به من نچسبیده بهم میخوره وویی داغ کردم الان از گوشام دود بلند میشه .. عررررر خدایا من که گی نیستم .. هستم؟؟ نیستما .. ای بابا چه گیری دادین به من ؟؟
پس چرا بغل بکهیون میخوابم اینجوری نمیشم .. نکنه این سهون مهره مار داره؟؟
چشمامو بستم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم تا جایی که احساس کردم زیر لیزر نگاه سهون دارم اب میشم ..
…………………سهون……………………
اتاق اینا انقدر گرمه یا من انقدر گرممه .. هوفففف خدایا به همین وقت و ساعت قسم من تحریک نشدماا ..
دستمو گذاشتم رو پایین تنه ام دیدم بعله دو متر اومده جلو دست از پا دراز تر .. خاااا ک الان میرم به فااااک .. چطور روی بکهیون بودم اینجوری نشدم الان با این فاصله هم دارم ولی نمیدونم چرا دارم جون میدم ..
یه مو از دستم کندم که دو متریم دوباره دوسانت شه .. خیلی عادی.برگشت سرجاش .. من که انقدر شهوتی نبودم این چه حسیه که نسبت به این پسری که یه روزم بیشتر نمیشناسمش دارم..
عشق در یک نگاه؟؟ وا بلا به دور .. خاک به سرم گی شدم رفت عرررر ..
لوهان خواب بود خواستم پشتمو بکنم بهش که حداقل خوابم ببره اما یهو حس کردم دستش رو انداخت رو سینه ام و بغلم کرد و پاشم انداخت رو پام .. یا قمر بنی صدر کمککککک .. الان باکرگیم به خطر میوفته ..
……………………لوهان…………………
نه نمیشه همینجور عینهو بز زل زده به من مادر مرده ی خوشگل و خوشتیپ باید یه کاری کنم ..
شیطان درونم :(خودتو بنداز روش چی از این بهتر.. لولو این بهترین فرصته که یکم با این جیگر حال کنی به جان تو ..)
فرشته ی درونم :(شیطان جان چیکار به این لوهان داری بزار زندگیشو کنه دیگه)
شیطان:(عزیزم تو برو بخواب رو تخت امشب کارا باهات دارم)
فرشته رفت..ای فلک نروووو بابا این منو از راه بدر میکنه .. شهوت ران بدبخت با وعده ی سکس خر شد .. دیوث ..
شیطان:(اوووی به عشق من توهین نکنا)
تو یکی خفه ایش تو خودت گی هستی میخوای منم گی کنی؟؟
شیطان:(لوهان تا فرشته نیمده بگم که منم اولش فکر میکردم گی نیستم ولی این فرشته هه انقدر ادای ادم خوبا رو دراورد کع من خرش شدم رفتم شوهرش شدم حالا که رفتیم تو زندگی مشترک فهمیدم هرزه بوده قبلا تو بار کار میکرده)
من
مگه فرشته هام بار دارن؟؟ ای بابا میگن از ظاهر ادما قضاوت نکنین .. به فرشته هم نمیشه اعتماد کرد اینجاس که شاعر میگه ..
اخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده؟
ادم میتونه بد باشه مگه فرشته هم بده؟
.. هیی روزگار
شیطان:(حالا اینو ولش خودتو بچسبون به سهون ببین من یه چیزی میدونم که میگم این سرنوشته که شما همدیگه رو ببینین و همون شب بغل هم بخوابین..از من به تو نصیحت اگه من میتونستم به این سهونه تجاوز میکردم ولی..)
فرشته:(بله بله؟؟ یاااا خیانت تو شب تاریک؟؟)
شیطان:(هه فری جون تو اینجا بودی عشقم؟؟ مگه نگفتم برو تا بیام )
فرشته:(خفه شو تو یکی ناپون سکیا)
الان فوش داد خخخخ
همینجور با خودم درگیر بودم که با یه تصمیم انی خودمو چسبوندم به سهون ..
سهون یه لرزشی کرد و سعی کرد تکون نخوره با حس درد تو پایین تنه ام فهمیدم که تحریک شدم ..
شیطان:(فری برو تخمه بیار قضیه داره جالب میشه تحریک شد)
فرشته:(خفه من با تو قهرم .. لوهان خان خودت کردی حالا دردشم تحمل کن ..)
شیطان:(لوهان ببخش من برم ببینم این دیوث ذلیل شده چشه فعلا بای)
ای بابا منو تو این وضعیت تنها نذارین ..
همونجور که خودمو به خواب زده بودم از سهون فاصله گرفتم و با لگد از رو تخت پرتش کردم پایین و عجیب اینجا بود که دیگه نیمد بالا
………………………سهون…………………
با لگدی که لوهان تو خواب بهم زد از رو تخت پرت شدم پایین نه همین پایین بخوابم بهتره برم بالا خطری میشه .. پس پاهامو تو خودم جمع کردم و روی زمین پس از تلاش بسیار زیاد خوابم برد..
………………………لوهان…………………
وقتی سهون نیمد بالا یه نفس راحت کشیدم و با شمردن تخم خروسای همسایه خوابم برد ..
هنوز خوابم سنگین نشده بود که تخت شروع کرد به لرزیدن اوه لعنت ساعت پنجه با بکی جلوی کلیسا قرار داشتم .. بلند شدم تو جام نشستم .. دستمو گذاشتم رو سرم تازه اتفاقات دیشب یادم اومد .. اوفففف دیشب بخیر گذشتا .. اوخی رو زمین خوابیده .. بلند شدم زیر سرش پشتی گذاشتم و پتومو کشیدم روش دلم نمیومد اونجوری ولش کنم بلند شدم حاضر شدم تا برم بیرون..
برای اخرین بار کنار سهون نشستم به
۵۱.۵k
۰۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.