بچه بودیم تو جمع گریه میکردیم

بچه بودیم تو جمع گریه میکردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم همه رو به اندازه 10 تا دوس داشتیم
بزرگ شدیم بعضیا رو اصلاااا دوس نداریم بعضیا رو کم و بعضیا رو بی نهایت
بچه که بودیم قضاوت نمیکردیم همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوت های درست یا غلط باعث شد تا اندازه ای دوس داشتنمون تغییر بکنه
بچه بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم یه ساعت بعد یادمون میرفت
بزرگ که شدیم بعضی از دعوا ها یادمون میمونه و سالها اشتی نمیکنیم
بچه بودیم ارزومون داشتن یه چیز کوچیک بود
بزرگ که شدیم کوچیک ترین ارزومون داشتن بزرگترین چیزهاست
بچه که بودیم درد و دلها رو با ناله ای میگفتیمو همه میفهمیدن
بزرگ شدیم درد و دل رو به صد زبون میدیم و کسی نمیفهمه
بچه که بودیم تو بازیامون همش ادعای بزرگتر ها رو در میاوردیم
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی
بچه که بودیم بچه بودیم بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ دیگه اون بچه هم نیستیم