روزی یک لر مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کرد
روزی یک لر مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود.
از او پرسید:که چرا این همه سختی را متحمل می شود؟
مورچه گفت:معشوقم به من گفته است اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم!
لر فرمود:تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام دهی.
مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم.
لر که تحت تأثیر تلاش مورچه قرار گرفت او را له کرد وگفت: ایگوم نتری، هی گوز گوز اضافه ایکنه
از او پرسید:که چرا این همه سختی را متحمل می شود؟
مورچه گفت:معشوقم به من گفته است اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم!
لر فرمود:تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام دهی.
مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم.
لر که تحت تأثیر تلاش مورچه قرار گرفت او را له کرد وگفت: ایگوم نتری، هی گوز گوز اضافه ایکنه
۱.۵k
۲۶ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.