دیروز رفتم پول بریزم تو حساب بانک که کنار رییس بانک یه زن
دیروز رفتم پول بریزم تو حساب بانک که کنار رییس بانک یه زن و شوهر که معلوم بود تازه ازدواج کرده بودن و داشتن تقاضای وام ازدواج میکردن که رییس هم داشت واسشون طومار ردیف میکرد که اینو بیارین و فلان و بهمان.....منم رفتم پیش رییسه گفتم واسه دله دزدیهای خودتون هم همینطور وثیقه و سند و مدرک میخاید مثل شعبده باز شب ملت میخابن صبح بیدار میشن میبینن خزانه خالی شده....اقا داشت از عصبانیت میترکید و سرخ شد ....گفت برو بیرون از بانک منم گفتم میدونی چرا اینطور عصبانی شدی چون حرفم حق بود و همیشه حرف حقه که باعث چنین خشمی میشه.....و از بانک زدم بیرون...و همونطور که اومدم بیرون از پشت شیشه دیدم که صورتش قرمز شده و داره از ناراحتی میترکه..
۱.۲k
۰۲ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.