به قدر هرچه گل دیدم مرا آزار کردی تو، خیانت را در دلم دوب
به قدر هرچه گل دیدم مرا آزار کردی تو، خیانت را در دلم دوباره تکرار کردی تو، عجب دیوانه بودم من که بستم دل به چشمانت و کار قلب این دیوانه را دشوار کردی تو، چقدر از التماسم پیش مردم آبرویم رفت، چقدر این چشم هارا پیش مردم خوار کردی تو، شنیدم بارها با دیگران بودی، ولیکن حیف، شهامت مال هر کس نیست پس انکار کردی تو، چقدر اشعار زیبایی برایم خواندی و گفتی و بازی با دل بیمار من بسیار کردی تو، شبی که دیدمت با دیگری در کوچه جا خوردی، و ناچار این طلوع تازه را اقرار کردی تو، دلم می خواست عکست پیش من باشد نشد، زیرا مرا در دادن هر چه که بود اجبار کردی تو، نمی بایست نفرین آخرین پیمان ما باشد، مرا اما به این کار غلط ناچار کردی تو، دلم را دیگر از هرچه نگاه و آرزو کندم، تمام پنجره های مرا دیوار کردی تو چه حسنی داشت درد این شکست تلخ می دانم، مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی تو
۲.۵k
۱۳ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.