بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغض ابدی زنجیر است
آنچنان میفشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود ،اگر زود بیایی...دیر است
رفتنت نقطه ی پایان خوشیهایم بود
دلم ازهرچه وهر کس که بگویی سیر است
سایه ای مانده ز من بی تو که در آینه هم
طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است
خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی
دوستم داری و این خوبترین تعبیر است
کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است
تارهای نفسم را به زمان میبافم
که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است...
شعر هم بی تو به بغض ابدی زنجیر است
آنچنان میفشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود ،اگر زود بیایی...دیر است
رفتنت نقطه ی پایان خوشیهایم بود
دلم ازهرچه وهر کس که بگویی سیر است
سایه ای مانده ز من بی تو که در آینه هم
طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است
خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی
دوستم داری و این خوبترین تعبیر است
کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است
تارهای نفسم را به زمان میبافم
که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است...
۱.۹k
۲۵ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.