دخترکی دو سیب در دست داشت.
دخترکی دو سیب در دست داشت.
مادرش گفت:یکی از سیب هاتو به من میدی؟
دخترک یک گاز بر این سیب زد
وگازی به آن سیب!
لبخند روی لبان مادر خشکید!
سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش نا امید شده
اما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت
و گفت:
بیا مامان!این یکی شیرین تره!
مادر،خشکش زد.
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود...!!
هر قدر هم که با تجربه باشید،قضاوت خود را به تاخیر بیاندازید.
و بگذارید طرف مقابل،فرصتی برای توضیح داشته باشد...!!!
مادرش گفت:یکی از سیب هاتو به من میدی؟
دخترک یک گاز بر این سیب زد
وگازی به آن سیب!
لبخند روی لبان مادر خشکید!
سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش نا امید شده
اما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت
و گفت:
بیا مامان!این یکی شیرین تره!
مادر،خشکش زد.
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود...!!
هر قدر هم که با تجربه باشید،قضاوت خود را به تاخیر بیاندازید.
و بگذارید طرف مقابل،فرصتی برای توضیح داشته باشد...!!!
۳.۲k
۲۸ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.