اما در زندگی یک اتفاق می شود یک نقطه ی تاریخی..میشود یک م
اما در زندگی یک اتفاق می شود یک نقطه ی تاریخی..میشود یک مبدا
زمانی... هر چیزی را با آن می سنجی.. قبل از آشنایی با او... بعد از آشنایی با او
سه سال بعد از آن ماجرا...6 سال قبل از آن ماجرا
در آن نقطه بزرگ میشوی..در آن نقطه عوض می شوی
در آن نقطه خودت را می گذاری پایین..یک خود دیگر می شوی
و هر روز..هر ماه..هر سال از آن خود دورتر می شوی...اما خودت را
فراموش نمی کنی..دلتنگش می شوی
اسم این نقطه را گذاشتم..بزرگ شدن
یکی در 20 سالگی بزرگ می شود..یکی در 40 سالگی..و کاش
این نقطه اینقدر زود سراغ آدم نیاید...که این جا گذاشتن خودمان رها
کردن خودمان در این نقطه ها...خوب نیست...اصلا ...خوب نیست
زمانی... هر چیزی را با آن می سنجی.. قبل از آشنایی با او... بعد از آشنایی با او
سه سال بعد از آن ماجرا...6 سال قبل از آن ماجرا
در آن نقطه بزرگ میشوی..در آن نقطه عوض می شوی
در آن نقطه خودت را می گذاری پایین..یک خود دیگر می شوی
و هر روز..هر ماه..هر سال از آن خود دورتر می شوی...اما خودت را
فراموش نمی کنی..دلتنگش می شوی
اسم این نقطه را گذاشتم..بزرگ شدن
یکی در 20 سالگی بزرگ می شود..یکی در 40 سالگی..و کاش
این نقطه اینقدر زود سراغ آدم نیاید...که این جا گذاشتن خودمان رها
کردن خودمان در این نقطه ها...خوب نیست...اصلا ...خوب نیست
۶۴۲
۱۶ دی ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.