ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨـﯽ : کتابی رو به غسل نگاهی بنویسی در غسالخانه احسا
ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨـﯽ : کتابی رو به غسل نگاهی بنویسی در غسالخانه احساس ..چون شبهای که گذشت
هرشب و ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩی و گذشت.....
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ خیلی همراش و همرات بود و به قاموس شب چه زیبا می نگاشتی تا به سحر...
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی نگاهی باآوای عشق یه دنیا ارزش داشت...
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا میکردی و آشتی میکردی…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت می مونه و نمی تونی بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ.............
و بگی لعنت به ؛ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ به روزی که ﭼﺸﻤــﺎﺕ و چشماش بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن /a...سعید
هرشب و ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩی و گذشت.....
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ خیلی همراش و همرات بود و به قاموس شب چه زیبا می نگاشتی تا به سحر...
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی نگاهی باآوای عشق یه دنیا ارزش داشت...
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا میکردی و آشتی میکردی…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت می مونه و نمی تونی بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ.............
و بگی لعنت به ؛ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ به روزی که ﭼﺸﻤــﺎﺕ و چشماش بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن /a...سعید
۱۴۰
۲۸ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.