عاشقانه های شبنم
دیگر از گلوی خش دار ترانه های غربت زده ام صدایی برنمی آید
سکوتی ترسناک نشسته بر درو دیوار دل مضطربم
نفرین بر خاطره ها ، که" دست به سر" نمی شوند
در لحظه ی شکافتن تکه تکه بی همنفسی
گریزانم از اندیشه های پوسیده
که رفو نگشته
با "ریسمان وآسمان بافتن"
بی تاروپودی
سکوتی ترسناک نشسته بر درو دیوار دل مضطربم
نفرین بر خاطره ها ، که" دست به سر" نمی شوند
در لحظه ی شکافتن تکه تکه بی همنفسی
گریزانم از اندیشه های پوسیده
که رفو نگشته
با "ریسمان وآسمان بافتن"
بی تاروپودی
۸.۴k
۱۸ آبان ۱۴۰۲