عاشقانه
در سکوت تن این خانه تو را می خواهم
روی آرامش یک شانه تو را می خواهم
شعرم از جنس غروب است و پر از تنهایی
کنج آن کلبه ی ویرانه تو را می خواهم
سوختم آب شدم ریختم از داغ خودم
مثل رقصیدن پروانه تو را میخواهم
توی این شهر اگر مست نباشم چه کنم
مثل هر عاشق دیوانه تو را میخواهم
غم به روی سر من سایه کشیده ست ولی
دام بردار که بی دانه تو را می خواهم
روز و شب در تن تنهایی خود می رقصم
توی این شهر غریبانه تو را می خواهم
از من خسته گریزان شده حتی دل من
با " پرستش " شده بیگانه تو را می خواهم
روی آرامش یک شانه تو را می خواهم
شعرم از جنس غروب است و پر از تنهایی
کنج آن کلبه ی ویرانه تو را می خواهم
سوختم آب شدم ریختم از داغ خودم
مثل رقصیدن پروانه تو را میخواهم
توی این شهر اگر مست نباشم چه کنم
مثل هر عاشق دیوانه تو را میخواهم
غم به روی سر من سایه کشیده ست ولی
دام بردار که بی دانه تو را می خواهم
روز و شب در تن تنهایی خود می رقصم
توی این شهر غریبانه تو را می خواهم
از من خسته گریزان شده حتی دل من
با " پرستش " شده بیگانه تو را می خواهم
۱۲.۰k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲