من چشم های زیبایی نداشتم...
من چشمهای زیبایی نداشتم...
چشمهای من عقل را از سرت نمیپراند...
چشمهای من آنقدری زیبا نبود که چشمت را روی همهی دنیا ببندی و پادزهر دردهای شبانهات بشود زل زدن در نگاه من...
چشمهای من یک حیوان اهلی بود که تو را به دام خود نمیانداخت...
لبخندهای من معجزه نمیکرد
لبخندهای من یک سرباز بیدفاع بود که هیچ قدرتی در سست کردن پاهایت نداشت
لبخندهای من قلبت را نشانه نمیگرفت
لبخندهای من یک خشاب خالی بود
لبخندهای من حواست را پرت نمی کرد
موهای من چنگی به دل نمیزد
آشفتگی موهای من حالت را خراب نمیکرد
موج موهای من غرقت نمیکرد
بوی موهای من مستت نمیکرد
موهای من شاعرت نمیکرد
من آنقدرها زیبا نبودم...
من آنقدرها چیزی نمیدانستم...
من نمیدانستم چطور اسمت را بگویم که زلزله بیفتد به جانت...
من نمیدانستم چطور در آغوشت بگیرم تا آتشفشان شوی...
من نمیدانستم چطور کلمهها را کنار هم قرار دهم تا دوست داشتنت طوفان بزند به زندگیام..
من یک آدم معمولی بودم
با چشمهای معمولی، با لبخندهای معمولی، با موهای معمولی، با آغوشی معمولی...اما آیا هرگز از قلبم برایت چیزی گفتهام؟!
چشمهای من عقل را از سرت نمیپراند...
چشمهای من آنقدری زیبا نبود که چشمت را روی همهی دنیا ببندی و پادزهر دردهای شبانهات بشود زل زدن در نگاه من...
چشمهای من یک حیوان اهلی بود که تو را به دام خود نمیانداخت...
لبخندهای من معجزه نمیکرد
لبخندهای من یک سرباز بیدفاع بود که هیچ قدرتی در سست کردن پاهایت نداشت
لبخندهای من قلبت را نشانه نمیگرفت
لبخندهای من یک خشاب خالی بود
لبخندهای من حواست را پرت نمی کرد
موهای من چنگی به دل نمیزد
آشفتگی موهای من حالت را خراب نمیکرد
موج موهای من غرقت نمیکرد
بوی موهای من مستت نمیکرد
موهای من شاعرت نمیکرد
من آنقدرها زیبا نبودم...
من آنقدرها چیزی نمیدانستم...
من نمیدانستم چطور اسمت را بگویم که زلزله بیفتد به جانت...
من نمیدانستم چطور در آغوشت بگیرم تا آتشفشان شوی...
من نمیدانستم چطور کلمهها را کنار هم قرار دهم تا دوست داشتنت طوفان بزند به زندگیام..
من یک آدم معمولی بودم
با چشمهای معمولی، با لبخندهای معمولی، با موهای معمولی، با آغوشی معمولی...اما آیا هرگز از قلبم برایت چیزی گفتهام؟!
۱۰.۹k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.