حماسه خرمشهر
سمفونی خرمشهر
نام این سمفونی،خرمشهر است.صداهای بم دف،دهل و دمام شما را به جنوب میبرد.خط مقدم،مرز شرافت،ناموس و وطن.از یک طرف طنین آهنگ سرشار از شادی و حماسه است اما در پس زمینه آن،اندوهی نهفته است.افتخار داشتم حدود سه سال در خرمشهر زندگی کنم.همیشه وقتی از کنار مسجد جامع که در عکسها محل تجمع سربازان،بعد از آزادسازی خرمشهر بود میگذشتم،فضا برای من سنگین می شد.حس اینکه در جایی گام برمیدارم که مقدس است و قداست آن از گل های در خاک خفته بود.
روزگاری ملتی پشت هم در برابر دشمنی که همه دنیا با او بودند،ایستادگی کرد.پیر و کودک و زن و مرد شهید شدند تا کف دستی از مرز ایران جابجا نشود.جوان و پیر برای رفتن به خط مقدم از هم سبقت داشتند.مثل اکنون نبود که لباس عافیت بر تن کنند و پاسپورت به دست در حال "در رفتن" باشند.مردها در خط میجنگیدند و زنها در پشت خط،از هیچ کمکی دریغ نمی کردند.کامیون کامیون بار اهدایی از نان روغن و پتو و صابون و مواد غذایی و بسیاری اقلام دیگر توسط مردمی که خود را وامدار سربازان می دانستند رهسپار جبهه ها میشد.
ما بسیار عوض شده اییم،و خیلی ها "عوضی" شده اند. عده ای با خون شهید به مقام رسیدند و عده ای با خون شهید تجارت کردند و از آن سو عده ای دیگر هر ناسزایی به شهید حواله کردند.
اما درود خدا بر تو،ای شهید!
درود بر تو که قبل از شهید شدنت،شهید بودی،و
لباس مجلل تو،لباس خاکی ات بود و خانه ات سنگرهای غبارگرفته و فارغ از تعلقات که دام عادت کردن بود،رها شدی و رفتی.
آنقدر سبکبار رفتی،که حتی تابوت ،دلتنگ پیکرت بود.و چه سبک بود تابوت تو که فرشتگان آن را بر دوش کشیدند.مردان بزرگ،مرگی بزرگ دارند و مرگ تو با شکوه بود آنگاه که "نیستی" را به سخره گرفتی و در ورای حجاب حس،به سوی محبوب شتافتی.
زمین گذرگاهی است که عقل معاش تو را به ماندن دعوت میکرد که بمان و به روزمرگی عادت کن،و عشق از آن سو تو را به ترک عادت.
رقص و جولان بر سر ميدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستي زنند
چون جهند از نقص خود رقصي کنند
مطربانشان در درون دف مي زنند
بحرها در شورشان کف مي زنند
🖊محمد_نوروززاده
#شهید
#خرمشهر
#وطن
🎵 #سمفونی_خرمشهر
🎷 #مجید_انتظامی
نام این سمفونی،خرمشهر است.صداهای بم دف،دهل و دمام شما را به جنوب میبرد.خط مقدم،مرز شرافت،ناموس و وطن.از یک طرف طنین آهنگ سرشار از شادی و حماسه است اما در پس زمینه آن،اندوهی نهفته است.افتخار داشتم حدود سه سال در خرمشهر زندگی کنم.همیشه وقتی از کنار مسجد جامع که در عکسها محل تجمع سربازان،بعد از آزادسازی خرمشهر بود میگذشتم،فضا برای من سنگین می شد.حس اینکه در جایی گام برمیدارم که مقدس است و قداست آن از گل های در خاک خفته بود.
روزگاری ملتی پشت هم در برابر دشمنی که همه دنیا با او بودند،ایستادگی کرد.پیر و کودک و زن و مرد شهید شدند تا کف دستی از مرز ایران جابجا نشود.جوان و پیر برای رفتن به خط مقدم از هم سبقت داشتند.مثل اکنون نبود که لباس عافیت بر تن کنند و پاسپورت به دست در حال "در رفتن" باشند.مردها در خط میجنگیدند و زنها در پشت خط،از هیچ کمکی دریغ نمی کردند.کامیون کامیون بار اهدایی از نان روغن و پتو و صابون و مواد غذایی و بسیاری اقلام دیگر توسط مردمی که خود را وامدار سربازان می دانستند رهسپار جبهه ها میشد.
ما بسیار عوض شده اییم،و خیلی ها "عوضی" شده اند. عده ای با خون شهید به مقام رسیدند و عده ای با خون شهید تجارت کردند و از آن سو عده ای دیگر هر ناسزایی به شهید حواله کردند.
اما درود خدا بر تو،ای شهید!
درود بر تو که قبل از شهید شدنت،شهید بودی،و
لباس مجلل تو،لباس خاکی ات بود و خانه ات سنگرهای غبارگرفته و فارغ از تعلقات که دام عادت کردن بود،رها شدی و رفتی.
آنقدر سبکبار رفتی،که حتی تابوت ،دلتنگ پیکرت بود.و چه سبک بود تابوت تو که فرشتگان آن را بر دوش کشیدند.مردان بزرگ،مرگی بزرگ دارند و مرگ تو با شکوه بود آنگاه که "نیستی" را به سخره گرفتی و در ورای حجاب حس،به سوی محبوب شتافتی.
زمین گذرگاهی است که عقل معاش تو را به ماندن دعوت میکرد که بمان و به روزمرگی عادت کن،و عشق از آن سو تو را به ترک عادت.
رقص و جولان بر سر ميدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستي زنند
چون جهند از نقص خود رقصي کنند
مطربانشان در درون دف مي زنند
بحرها در شورشان کف مي زنند
🖊محمد_نوروززاده
#شهید
#خرمشهر
#وطن
🎵 #سمفونی_خرمشهر
🎷 #مجید_انتظامی
۱۹۵.۶k
۱۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.