عاشقانه های شبنم
دوست داشتم تو حالم را بپرسی. بقیه چه اهمیتی دارد. آدم در این نکبت روزگار، که جز بطالت و سرگرمی کار دیگری از دستش بر نمی آید، همیشه دنبال یک راه فرار است؛ تا حواسش را پرت کند از این ظلمت، و مثل سنگی که از دل کوه به سمت تراشیده شدن می رود، قلبش شروع کند به برق زدن...!
دوست داشتم تو حالم را بپرسی..
دوست داشتم تو حالم را بپرسی..
۷.۳k
۱۱ دی ۱۴۰۲