عاشقانه های شبنم
نمی دانم چرا تحت فشارم تازگی ها
نمیفهمم چرا در انتظارم تازگیها
تمرکز کرده ام برروی ساعت ، خنده دار است
ندارم همدم اما بی قرارم تازگی ها
نشستم گوشه ای، یخ کرده و خاموش و سردم
ولی در حال بغض و انفجارم تازگی ها
به من نوری نمی تابد شبیه نور خورشید
تعجب می کنم چون سایه دارم تازگی ها
دو چشمم بی جهت خیس است و پاکش میکنم هی
گمانم پیرم و بی اختیارم تازگی ها
شبیه صفحه ی تلخ حوادث در جراید
پر از اخبار شوم و ناگوارم تازگی ها
خودم دردم، خودم دکتر، خودم فهمیده ام خوب
به یک بیماری نادر دچارم تازگی ها
نمیفهمم چرا در انتظارم تازگیها
تمرکز کرده ام برروی ساعت ، خنده دار است
ندارم همدم اما بی قرارم تازگی ها
نشستم گوشه ای، یخ کرده و خاموش و سردم
ولی در حال بغض و انفجارم تازگی ها
به من نوری نمی تابد شبیه نور خورشید
تعجب می کنم چون سایه دارم تازگی ها
دو چشمم بی جهت خیس است و پاکش میکنم هی
گمانم پیرم و بی اختیارم تازگی ها
شبیه صفحه ی تلخ حوادث در جراید
پر از اخبار شوم و ناگوارم تازگی ها
خودم دردم، خودم دکتر، خودم فهمیده ام خوب
به یک بیماری نادر دچارم تازگی ها
۶.۹k
۱۶ تیر ۱۴۰۳