فیک جونگ کوک پارت ۵۳ (معشوقه)
یه دفعه دیدم جا مون رو عوض کرد و داشت صورتش رو نزدیک صورتم میاورد....
ا.ت:داری چه غلطی میکنی؟؟؟ولم کن!
یه دفعه ولم کرد و رفت درو قفل کرد.
جونگ کوک:خیالت راحت دیوار های این خونه به قدری عایق هستن که صدات بیرون نره!
ا.ت:ولم....کن...خواهش میکنم.
جونگ کوک:ا.ت من از تو خواهش میکنم لطفا منو پس نزن من دوستت دارم عاشقتم دیوونتم دیوانه وار میخوامت قلب من بدون تو نمیتپه اگه تو هم ولم کنی مطمئنم که میمیرم.
اون الان گفت اگه تو هم ولم کنی یعنی یه نفر دیگه هم بوده که ولش کرده؟
ا.ت:به یه شرط.
جونگ کوک:هرچی باشه قبوله.
ا.ت:کی ولت کرد؟
یه دفعه دیدم سرشو انداخت پایین و شروع کرد به گریه کردن!
ا.ت:جونگ کوک خوبی؟منو ببخش اگه سواله بدی پرسیدم!
جونگ کوک:نه تو مقصر نیستی.
ا.ت:پس چی شده؟
جونگ کوک:خب راستش رو بخوای من از وقتی که بچه بودم پدرم بهم هیچ محبتی نمیکرد و فقط مادرم بود که منو دوست داشت کلی اونم درست وقتی که ۵ سالم بود از دست دادم و پدرم از قبل هم باهام سردتر شده بود و اخلاق اون باعث شده بود که من هم مثل خودش یه آدم بی احساس بشم.راستش رو بخوای ولی وقتی که ۱۸ سالم بود عاشق یه دختر خیلی زیبا شدم ولی هیچوقت نتونستم بهش بگم.
ا.ت:چرا؟
جونگ کوک:چون وقتی که من تصمیم گرفتم که بهش اعتراف کنم به یه سفر کاری رفتن بخاطر شغل پدرش و داخل اون سفر تصادف کرد و مرد.من هم از اون موقع سرد تر از قبل شدم و نزدیک هیچ دختری نمیرفتم تا قلبم دوباره شکسته نشه و تو اولین کسی بودی که بهش اعتراف کردم ولی تو هم ردم کردی و این شکست عشقی خیلی بدی برام بود.
ا.ا:ببخشید جونگ کوک من نمیدونستم تو انقد سختی کشیدیییی.(گریه)
جونگ کوک :گریه نکننننن
یهو نشست روی تخت و بغلم کرد و سرشو گذاشت روی کمرم.کمرم دوباره داشت خیس میشد! یعنی باز داره گریه میکنه؟یه دفعه ازش جدا شدم که با چشمای اشکی بهم نگاه کرد آروم سرمو جلو بردم و لبام رو روی لباش گذاشتم و خیلی آروم و با حوصله مک میزدم اولش با تعجب بهم زل زده بود ولی بعد دستمو گرفت و بلندم کرد و همینطور که لبام رو مک میزد چسبوندم به دیوار و دوتا دستشو دو طرفم حصار کرد و چسبید بهم منم دستامو دور گردنش انداختم و بیشتز از قبل لباش رو مک میزدم یهو سرمو با دوتا دستش گرفت و مک هاش رو عمیق تر کرد طوری مک میزد که انگار شیره ی وجودم رو میخورد دستمو روی خط فکش گذاشتم و سرمو کج گردم که یهو بلندم کرد و پاهام رو دور خودش حلقه کرد منم محکم بهش چسبیدم آروم گذاشتم روی تخت و روم خیمه زد و دوباره شروع کرد به مکیدن لبام که یهو........
****۳ تا پارت بعد اسماته جنبه نداری نخون
پارت بعد رو داخل این چنل گذاشتم
https://wisgoon.com/fake_jimin_sana
وقتی پارتای اسمات تموم شد دوباره داخل همین چنل ادامشو میزارم
ا.ت:داری چه غلطی میکنی؟؟؟ولم کن!
یه دفعه ولم کرد و رفت درو قفل کرد.
جونگ کوک:خیالت راحت دیوار های این خونه به قدری عایق هستن که صدات بیرون نره!
ا.ت:ولم....کن...خواهش میکنم.
جونگ کوک:ا.ت من از تو خواهش میکنم لطفا منو پس نزن من دوستت دارم عاشقتم دیوونتم دیوانه وار میخوامت قلب من بدون تو نمیتپه اگه تو هم ولم کنی مطمئنم که میمیرم.
اون الان گفت اگه تو هم ولم کنی یعنی یه نفر دیگه هم بوده که ولش کرده؟
ا.ت:به یه شرط.
جونگ کوک:هرچی باشه قبوله.
ا.ت:کی ولت کرد؟
یه دفعه دیدم سرشو انداخت پایین و شروع کرد به گریه کردن!
ا.ت:جونگ کوک خوبی؟منو ببخش اگه سواله بدی پرسیدم!
جونگ کوک:نه تو مقصر نیستی.
ا.ت:پس چی شده؟
جونگ کوک:خب راستش رو بخوای من از وقتی که بچه بودم پدرم بهم هیچ محبتی نمیکرد و فقط مادرم بود که منو دوست داشت کلی اونم درست وقتی که ۵ سالم بود از دست دادم و پدرم از قبل هم باهام سردتر شده بود و اخلاق اون باعث شده بود که من هم مثل خودش یه آدم بی احساس بشم.راستش رو بخوای ولی وقتی که ۱۸ سالم بود عاشق یه دختر خیلی زیبا شدم ولی هیچوقت نتونستم بهش بگم.
ا.ت:چرا؟
جونگ کوک:چون وقتی که من تصمیم گرفتم که بهش اعتراف کنم به یه سفر کاری رفتن بخاطر شغل پدرش و داخل اون سفر تصادف کرد و مرد.من هم از اون موقع سرد تر از قبل شدم و نزدیک هیچ دختری نمیرفتم تا قلبم دوباره شکسته نشه و تو اولین کسی بودی که بهش اعتراف کردم ولی تو هم ردم کردی و این شکست عشقی خیلی بدی برام بود.
ا.ا:ببخشید جونگ کوک من نمیدونستم تو انقد سختی کشیدیییی.(گریه)
جونگ کوک :گریه نکننننن
یهو نشست روی تخت و بغلم کرد و سرشو گذاشت روی کمرم.کمرم دوباره داشت خیس میشد! یعنی باز داره گریه میکنه؟یه دفعه ازش جدا شدم که با چشمای اشکی بهم نگاه کرد آروم سرمو جلو بردم و لبام رو روی لباش گذاشتم و خیلی آروم و با حوصله مک میزدم اولش با تعجب بهم زل زده بود ولی بعد دستمو گرفت و بلندم کرد و همینطور که لبام رو مک میزد چسبوندم به دیوار و دوتا دستشو دو طرفم حصار کرد و چسبید بهم منم دستامو دور گردنش انداختم و بیشتز از قبل لباش رو مک میزدم یهو سرمو با دوتا دستش گرفت و مک هاش رو عمیق تر کرد طوری مک میزد که انگار شیره ی وجودم رو میخورد دستمو روی خط فکش گذاشتم و سرمو کج گردم که یهو بلندم کرد و پاهام رو دور خودش حلقه کرد منم محکم بهش چسبیدم آروم گذاشتم روی تخت و روم خیمه زد و دوباره شروع کرد به مکیدن لبام که یهو........
****۳ تا پارت بعد اسماته جنبه نداری نخون
پارت بعد رو داخل این چنل گذاشتم
https://wisgoon.com/fake_jimin_sana
وقتی پارتای اسمات تموم شد دوباره داخل همین چنل ادامشو میزارم
۸.۱k
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.