عاشقانه
غریبم در فضایِ شهرِ پر تکرارِ آدم ها
شدم زخمی تر از زخمی از این آلوده مرهم ها
دگر شعری نمی بینم ز احساسِ خوشایندی
چرا دنیا گره خورده به این چنگالِ ماتم ها
ببین ردی نمی یابم در این آشفته بازاری
که حرفی را بگویم در کنار گوش محرم ها
هوای باغ گل دارم هوای نابِ یکرنگی
شوم تک همنشینِ عالمِ بی رنگِ شبنم ها
تنم خسته دلم خسته ز احساسات پوشالی
خدایا دور کن من را از این کاشانه ی غم ها ..
شدم زخمی تر از زخمی از این آلوده مرهم ها
دگر شعری نمی بینم ز احساسِ خوشایندی
چرا دنیا گره خورده به این چنگالِ ماتم ها
ببین ردی نمی یابم در این آشفته بازاری
که حرفی را بگویم در کنار گوش محرم ها
هوای باغ گل دارم هوای نابِ یکرنگی
شوم تک همنشینِ عالمِ بی رنگِ شبنم ها
تنم خسته دلم خسته ز احساسات پوشالی
خدایا دور کن من را از این کاشانه ی غم ها ..
۱۸.۱k
۰۸ آبان ۱۴۰۱