عاشقانه
آخرش از دوریت می میرم و دق می کنم
ابتدا تا آخرِ هر شعر هق هق می کنم
آنقَدَر می بارم از عشقت که دنیا کر شود
خون به دل هایِ تمام خلق و خالق می کنم
گیجم و حالِ خودم را هم نمی فهمم ببین!
می روم تا سمتِ مغرب...رو به مشرق می کنم
میرسی آخر تو از پرچینِ باغِ خاطرم
زین سبب گیسو پریشان با شقایق می کنم
من دو پارو دارم از تو یادگاری نازنین !
برکه ی نزدیک خود را پُر زِ قایق می کنم
هر چه خواهی من همان می گردم و دیوانه وار
روح و جانم را برایت مست و لایق می کنم...
ابتدا تا آخرِ هر شعر هق هق می کنم
آنقَدَر می بارم از عشقت که دنیا کر شود
خون به دل هایِ تمام خلق و خالق می کنم
گیجم و حالِ خودم را هم نمی فهمم ببین!
می روم تا سمتِ مغرب...رو به مشرق می کنم
میرسی آخر تو از پرچینِ باغِ خاطرم
زین سبب گیسو پریشان با شقایق می کنم
من دو پارو دارم از تو یادگاری نازنین !
برکه ی نزدیک خود را پُر زِ قایق می کنم
هر چه خواهی من همان می گردم و دیوانه وار
روح و جانم را برایت مست و لایق می کنم...
۹.۳k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱