رفیق نویسنده، لقب اهداییِ رفیقِ اهل دل به دستان نویسنده ی
رفیق نویسنده، لقب اهداییِ رفیقِ اهل دل به دستان نویسندهی داستانِ « سنگِصبور » بود. ناداستانی که هنوز نگارش نشده و باتوجه به این وضعیت تایپ خواهد شد. البته مثل هزاران موضوعی که با امید، مینشستند در پوشهٔ بایگانیِ ذهنی، و با افسوس و چشم انتظاری، فراموش میشدند. اسماش را گذاشتهام انتقام. صریح تر اینکه من انتقامام را از شما، سر نیستی ها در میآورم. نیست، ولی هیچ که نیست. هست، چون میگویم نیست. مثلا یادمه اینو به یک نارقیق گفتم؛ اما رفت رفیقِ کوچه شد و مثل خیابان، تبدیل شد به بیابانی پر از دود و خالی از غبار.
خسته شدم، فقط آمدم بگویم:
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو، مویی به عالمی نفروشم...
خسته شدم، فقط آمدم بگویم:
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو، مویی به عالمی نفروشم...
۱۰.۶k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳