عاشقانه
همه شب خیال رویت به دلم زنَد جوانه
به امیدِ روز فردا که بیای بی بهانه
نه نشان که جا گذاری نه نشان رد پایی
ز چه کس نشان بگیرم که دهد ز تو نشانه
خبرت گرفتم اما خبری نبوده از تو
به کجا سفر تو کردی ز دَری و مخفیانه
نه دگر توان دل هست نه توان دل بریدن
تو دلم احاطه کردی به نگاهِ دلبرانه
شده کار من سرودن ز نگاهِ چشم مستت
ز چه حُسن تو سُرایم به مثال شاعرانه
نَرَوَد ز یاد هرگز که شدی خیره و رفتی
منٍ بینوای عالم به پیت شدم روانه
به کدام در زنم یا به چه کس کنم تمنا
که تو را طلب نمایم بکلام عاجزانه
دگر آن توان ندارم که بگردم این جهان را
که بجویمت در عالم به طریق عاشقانه
به امیدِ روز فردا که بیای بی بهانه
نه نشان که جا گذاری نه نشان رد پایی
ز چه کس نشان بگیرم که دهد ز تو نشانه
خبرت گرفتم اما خبری نبوده از تو
به کجا سفر تو کردی ز دَری و مخفیانه
نه دگر توان دل هست نه توان دل بریدن
تو دلم احاطه کردی به نگاهِ دلبرانه
شده کار من سرودن ز نگاهِ چشم مستت
ز چه حُسن تو سُرایم به مثال شاعرانه
نَرَوَد ز یاد هرگز که شدی خیره و رفتی
منٍ بینوای عالم به پیت شدم روانه
به کدام در زنم یا به چه کس کنم تمنا
که تو را طلب نمایم بکلام عاجزانه
دگر آن توان ندارم که بگردم این جهان را
که بجویمت در عالم به طریق عاشقانه
۱۳.۵k
۱۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.