آغوش
آغوش تو آغوش نه یک مزرعه بنگ است
چشمان تو که چشم نه سرچشمه ی رنگ است
موهای پریشان تو یک جنگل بکروُ
لب های تو لب نه که دوتا توله پلنگ است
ای پرچم افراخته بر قله ی قلبم
حرف سفرت وحشت آوازه ی جنگ است
مانده ست به من از همه ی عشق و جوانی
یک دل که چنان چشم حسودان تو تنگ است
از یاد چنان بردی ام انگار نه انگار
هر لحظه یکی منتظرت گوش به زنگ است
محمد خوش بین
چشمان تو که چشم نه سرچشمه ی رنگ است
موهای پریشان تو یک جنگل بکروُ
لب های تو لب نه که دوتا توله پلنگ است
ای پرچم افراخته بر قله ی قلبم
حرف سفرت وحشت آوازه ی جنگ است
مانده ست به من از همه ی عشق و جوانی
یک دل که چنان چشم حسودان تو تنگ است
از یاد چنان بردی ام انگار نه انگار
هر لحظه یکی منتظرت گوش به زنگ است
محمد خوش بین
۳.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.