عاشقانه های شبنم
تو آن احساس بی رحمی، که بر دل میزنی خنجر
من آن روحم که میبینم، تمام ِ ناتوانم را
دلم میخواست بشکافم،زمین را تا روَم در آن
نمیدانم چرا دنیا، شکسته بازوانم را
نگاه خسته ای دارم به سر تا پای امّیدم
که مظلومانه میخواند کتاب بی زبانم را
هوای رابطه یخ زد میان دستهای من
سفرکردم که بعداز این،بپوشانم نشانم را
خدا انگار میخندد به این آموزگار ِ عشق
به من که ساده میدیدم جواب امتحانم را
من آن روحم که میبینم، تمام ِ ناتوانم را
دلم میخواست بشکافم،زمین را تا روَم در آن
نمیدانم چرا دنیا، شکسته بازوانم را
نگاه خسته ای دارم به سر تا پای امّیدم
که مظلومانه میخواند کتاب بی زبانم را
هوای رابطه یخ زد میان دستهای من
سفرکردم که بعداز این،بپوشانم نشانم را
خدا انگار میخندد به این آموزگار ِ عشق
به من که ساده میدیدم جواب امتحانم را
۶.۰k
۰۲ آذر ۱۴۰۲