عاشقانه
َهوای پَر زدنم هست و شور و حالی نیست
خیال عشق به سر دارم و مجالی نیست
چنان حباب سر از کار خود درآوردم
به جز هوای رهایی مرا خیالی نیست
به یک اشاره چشم تو ماه بشکافد
برای اهل نظر در جهان محالی نیست
اگرچه بشکند آیینه، باز آیینهست
دلم شکست به دستت، ولی ملالی نیست
هزار بار مرا گفتهای بپرس از عشق
هزار بار تو را گفتهام سؤالی نیست
خیال عشق به سر دارم و مجالی نیست
چنان حباب سر از کار خود درآوردم
به جز هوای رهایی مرا خیالی نیست
به یک اشاره چشم تو ماه بشکافد
برای اهل نظر در جهان محالی نیست
اگرچه بشکند آیینه، باز آیینهست
دلم شکست به دستت، ولی ملالی نیست
هزار بار مرا گفتهای بپرس از عشق
هزار بار تو را گفتهام سؤالی نیست
۸.۰k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲