عاشقانه های شبنم
لبخند تو عشق است ولی با همگان نه
با ما به از این باش ولی با دگران نه
رسوایی راز دلت از چشم تو پیداست
خواندم ز دلت آری و گفتی به زبان نه
زیبایی هر عشق به بی نام و نشانیست
ما طالب عشقیم ولی نام و نشان نه
میخواستم آتش بزنم شهر غزل را
وقتی سخن عشق تو آمد به میان نه
حالا که قرار است به دست تو بمیرم
خنجر بزن ای دوست ولی زخم زبان نه
با ما به از این باش ولی با دگران نه
رسوایی راز دلت از چشم تو پیداست
خواندم ز دلت آری و گفتی به زبان نه
زیبایی هر عشق به بی نام و نشانیست
ما طالب عشقیم ولی نام و نشان نه
میخواستم آتش بزنم شهر غزل را
وقتی سخن عشق تو آمد به میان نه
حالا که قرار است به دست تو بمیرم
خنجر بزن ای دوست ولی زخم زبان نه
۴.۴k
۰۲ آذر ۱۴۰۲