٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت60-
-سوجین...
-میشه گفت زیردستمه البته خودش ادعا داره دست راستمه ولی خبب
+مسخره بازی درنیار حرفتو بزن!
-چشم لیدی؛ البته که الان میریم سر اصل مطلب..
-میخوام ببینمت
-همین امروز
-خارج از جنگل
+اون وقت به چه دلیل؟🙄
-چون میخوام یه حرف خیلی مهمی بهت بزنم
+الان دیگه مطمئن شدم که نیام🙂
-بهت قول میدم قرار نیس پشیمون بشی!!
+زر نزن بچه فکرامو بکنم اگه لیاقت داشتی باشه
-منتظرتم بانو
من:ای بمیری گاااوووو
برو عمهتو بترسوونن
(بلند شدم رفتم بیرون دم اتاق سئویون، در زدم)
س.ی:(سرش تو گوشیشه و درو باز میکنه)باز چیه؟!
من:انگاری اعصاب نداری..:|
باشه پس من میرم فعلا
(دستمو میگیره میکشونتم تو اتاق درم میبنده)
س.ی:متاسفم فکر کردم یوجینه
کارم داشتی؟! هوم؟ بگو
من:اول عذر بخواه ازم:]
س.ی:(حالت شاهزادهها تعظیم میکنه)معذرت میخواهم ای ملکهی من!
پوزش مرا بپذیرید زیرا که من شما را نشناختم!!
من:(شونهشو میگیرم و به سمت بالا هدایتش میکنم){باخنده}میپذیرم علیاحضرت
(گوشیمو دستم میگیرم، چت الان رو میارم و میدم دستش)
من:اینو میشناسی؟!
س.ی:(یه نگاه به پیاما میندازه و لبخند میزنه)اره میشناسم
من:و چرا میخندی؟
س.ی:ریکشنتو دوست داشتم:)
من:•-•، خب ایشون کیه؟!
س.ی:یه بنده خدایی که با این امپراتوری مشکل داره و میخواد نابودش کنه
من:اون وقت چرا به من پیام داده؟! چی میخواد بهم بگه؟!
س.ی:{صدایخیلییآروممزیرلب}چون نقطهضعف شاه میشناسنت!
من:چی؟!
س.ی:هیچی گفتم احتمالا میخواد بهت بگه من آدم خوبی نیستم ازم دوری کن
من:مشخصه که تو آدم خوبی نیستی!
-میشه گفت زیردستمه البته خودش ادعا داره دست راستمه ولی خبب
+مسخره بازی درنیار حرفتو بزن!
-چشم لیدی؛ البته که الان میریم سر اصل مطلب..
-میخوام ببینمت
-همین امروز
-خارج از جنگل
+اون وقت به چه دلیل؟🙄
-چون میخوام یه حرف خیلی مهمی بهت بزنم
+الان دیگه مطمئن شدم که نیام🙂
-بهت قول میدم قرار نیس پشیمون بشی!!
+زر نزن بچه فکرامو بکنم اگه لیاقت داشتی باشه
-منتظرتم بانو
من:ای بمیری گاااوووو
برو عمهتو بترسوونن
(بلند شدم رفتم بیرون دم اتاق سئویون، در زدم)
س.ی:(سرش تو گوشیشه و درو باز میکنه)باز چیه؟!
من:انگاری اعصاب نداری..:|
باشه پس من میرم فعلا
(دستمو میگیره میکشونتم تو اتاق درم میبنده)
س.ی:متاسفم فکر کردم یوجینه
کارم داشتی؟! هوم؟ بگو
من:اول عذر بخواه ازم:]
س.ی:(حالت شاهزادهها تعظیم میکنه)معذرت میخواهم ای ملکهی من!
پوزش مرا بپذیرید زیرا که من شما را نشناختم!!
من:(شونهشو میگیرم و به سمت بالا هدایتش میکنم){باخنده}میپذیرم علیاحضرت
(گوشیمو دستم میگیرم، چت الان رو میارم و میدم دستش)
من:اینو میشناسی؟!
س.ی:(یه نگاه به پیاما میندازه و لبخند میزنه)اره میشناسم
من:و چرا میخندی؟
س.ی:ریکشنتو دوست داشتم:)
من:•-•، خب ایشون کیه؟!
س.ی:یه بنده خدایی که با این امپراتوری مشکل داره و میخواد نابودش کنه
من:اون وقت چرا به من پیام داده؟! چی میخواد بهم بگه؟!
س.ی:{صدایخیلییآروممزیرلب}چون نقطهضعف شاه میشناسنت!
من:چی؟!
س.ی:هیچی گفتم احتمالا میخواد بهت بگه من آدم خوبی نیستم ازم دوری کن
من:مشخصه که تو آدم خوبی نیستی!
۱.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.