عاشقانه
صدا کن مرا تا سر انگشتانِ آفتاب را به آغوش بکشم، خنکایِ پاییز و لطافتِ باران را رویِ صورتم حس کنم.
که وجود داشته باشم و دست در دست پروردگار، عشق حراج کنم.
صدایم که کنی، حتّی اگر برگ باشم و بدانم که عاقبتِ کارم سقوط است امّا میخندم و در باد میرقصم و درختم را میبخشم.
صدایم کن بهانهیِ خواب و دلیلِ بیداریِ من.
مرا بخوان و صدایم کن،
که زندگی کوتاهترین اتّفاق دنیاست
که وجود داشته باشم و دست در دست پروردگار، عشق حراج کنم.
صدایم که کنی، حتّی اگر برگ باشم و بدانم که عاقبتِ کارم سقوط است امّا میخندم و در باد میرقصم و درختم را میبخشم.
صدایم کن بهانهیِ خواب و دلیلِ بیداریِ من.
مرا بخوان و صدایم کن،
که زندگی کوتاهترین اتّفاق دنیاست
۱۵.۰k
۰۳ آبان ۱۴۰۱