عاشقانه
بیا با هرم دستانت از این ماتم رهایم کن
دلم بدجور غم دارد بیااز غم جدایم کن
دراین شهر پراز نفرت دلم بدجور پوسیده
بیا با شهر چشمانت دوباره آشنایم کن
نفس در سینه میمیرد نباشی در کنار من
بیا با لحن شیوایت عزیز دل صدایم کن
من و اشک پراز خونم در این تاریکی شبها
تماشای من و شبگریه ی بی انتهایم کن
من ازدنیا نمیخواهم بجز آغوش گرمت را
مرا در حلقه دستان گرم خویش جایم کن
دعایت کرده ام هرشب میان اشک چشمانم
توهم گاهی مروت کن اگر خواهی دعایم کن
دلم بدجور غم دارد بیااز غم جدایم کن
دراین شهر پراز نفرت دلم بدجور پوسیده
بیا با شهر چشمانت دوباره آشنایم کن
نفس در سینه میمیرد نباشی در کنار من
بیا با لحن شیوایت عزیز دل صدایم کن
من و اشک پراز خونم در این تاریکی شبها
تماشای من و شبگریه ی بی انتهایم کن
من ازدنیا نمیخواهم بجز آغوش گرمت را
مرا در حلقه دستان گرم خویش جایم کن
دعایت کرده ام هرشب میان اشک چشمانم
توهم گاهی مروت کن اگر خواهی دعایم کن
۳۵.۴k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱