براستی " حال " چیست ؟
براستی " حال " چیست ؟
8-" حال " در زمان نیست یعنی بی زمانی است . زمان از حال عبور نمی کند . حال همان حضور و سکون و ثبات است و نوعی درک جاودانگی است .
9-معرفت محصول گذشت زمان است . و این راز خلقت تشریعی است . خداوند جهان را به نیم نظری و آنی خلق و کامل کرد ولی انسان را از عرصۀ حضورش به درک اسفل ساقط نمود و اسیر زمان کرد و در زمان است که خلقت تشریعی ( تکاملی – تدریجی ) رخ نمود که خلقتی در بستر زمان و تاریخ لامتناهی است . و این بدان دلیل بود که انسان امکان شناخت پیدا کند زیرا انسان به همین دلیل خلق شده بود .
10-زمان ، چشم زخم و فتنۀ ابلیس در انسان بود که انسان را از بهشت که عرصۀ حضور خدا و اکنونیّت و جاودانگی بود خارج کرد و اسیر زمان نمود که همۀ جبرها از زمان است و لذا جبر زمان مادر همۀ جبرها در انسان است . ولی قدر و حق زمان که از قدر و حق ابلیس و رسالت او دربارۀ انسان از جانب خداست همان امکان معرفت است تا انسان خدا را بشناسد . زیرا انسان در حضور خدا ، مدهوش و مست و فناست. درست به همین دلیل به آن آسانی فریب ابلیس را خورد که البته فریبی برحق و به امر خدا بود .
11-آدمی چون خداوند را در عرصۀ فراق یعنی زمانیّت شناخت و ایمانش کامل شد آنگاه دیدار می کند که غایت شناخت است . که بازهم در فراق می افتد تا معرفتش را بعد از دیدار کامل کند و به مردم هم برساند و این رسالت دیدار است .
12- لقاءالله و همۀ مشاهدات ماورای طبیعی بشر در عرصۀ " اکنون " ممکن می گردد که مشاهدۀ محض و ناب است . و آنگاه این درک جمال است که کمال را به سخن می آورد و حکمت استخراج می شود .
13- معرفت و کلام یک انسان خدا دیده و اهل شهود غیبی ذاتاً متفاوت از دیگران است نه فقط به لحاظ موضوع بلکه به لحاظ جوهره و روح کلام . و آن عشق است که در سخن جاریست و سخن را به قلوب منتقل می کند . بلاغت معرفت از عشق جمال است .
14- کل معارف و اندیشه و قدرت خلّاقه ذهن و شعور بشری بطور کلی هم محصول آن حضور و دیدار ازلی آدم به خداوند در خلقت الستی است . و لذا اندیشه های عمیق و بکر حاصل تفکّر و تلاش در به یاد آوردن ازلیّت خلقت خویش است که نخستین مرتبه از این ذکر ازلی تأمّل و یادآوری دوران کودکی و نوجوانی می باشد .
15- دوران کودکی کلاً عرصۀ تجربۀ زندگی در اکنون نسبی است و لذا یاد کودکی عین یاد خدا و حیات بهشتی و احساس بهشت از دست رفته است. این خاصیّت حضور شدید اکنون بر این دوره از حیات انسان است که دورانی بی گذشته و بی آینده و آرمان است. هر چند که اکنون ناب نیست ولی به اکنونیت بسیار نزدیک است. و این بدان دلیل است که کودک به تازگی از حضور خداوند خارج شده است و هنوز بوی او را میدهد.
16- تجربۀ حیات خاکی بشر ذاتاً تجربه ای نسبی از عدمیّت است تا وجود ازلی را به یاد آورد و جستجو کند و طالبش شود . و لذا دین در عرصۀ معرفت تماماً ذکر ( به یاد آوردن ) و رجعت است : رجعت بسوی خدا ، بسوی ازلیّت و بهشت و جاودانگی از دست رفته .
17- حیات عرفانی در یک کلام چیزی جز تجربۀ اکنونیّت در درجات نیست . و از منظر این تجربه است که واقعیت جهان و انسان در عالم خاک درک می شود .
......
منبع:کتاب سرالاسرار اثر استاد علی اکبر خانجانی
www.khanjany.org
8-" حال " در زمان نیست یعنی بی زمانی است . زمان از حال عبور نمی کند . حال همان حضور و سکون و ثبات است و نوعی درک جاودانگی است .
9-معرفت محصول گذشت زمان است . و این راز خلقت تشریعی است . خداوند جهان را به نیم نظری و آنی خلق و کامل کرد ولی انسان را از عرصۀ حضورش به درک اسفل ساقط نمود و اسیر زمان کرد و در زمان است که خلقت تشریعی ( تکاملی – تدریجی ) رخ نمود که خلقتی در بستر زمان و تاریخ لامتناهی است . و این بدان دلیل بود که انسان امکان شناخت پیدا کند زیرا انسان به همین دلیل خلق شده بود .
10-زمان ، چشم زخم و فتنۀ ابلیس در انسان بود که انسان را از بهشت که عرصۀ حضور خدا و اکنونیّت و جاودانگی بود خارج کرد و اسیر زمان نمود که همۀ جبرها از زمان است و لذا جبر زمان مادر همۀ جبرها در انسان است . ولی قدر و حق زمان که از قدر و حق ابلیس و رسالت او دربارۀ انسان از جانب خداست همان امکان معرفت است تا انسان خدا را بشناسد . زیرا انسان در حضور خدا ، مدهوش و مست و فناست. درست به همین دلیل به آن آسانی فریب ابلیس را خورد که البته فریبی برحق و به امر خدا بود .
11-آدمی چون خداوند را در عرصۀ فراق یعنی زمانیّت شناخت و ایمانش کامل شد آنگاه دیدار می کند که غایت شناخت است . که بازهم در فراق می افتد تا معرفتش را بعد از دیدار کامل کند و به مردم هم برساند و این رسالت دیدار است .
12- لقاءالله و همۀ مشاهدات ماورای طبیعی بشر در عرصۀ " اکنون " ممکن می گردد که مشاهدۀ محض و ناب است . و آنگاه این درک جمال است که کمال را به سخن می آورد و حکمت استخراج می شود .
13- معرفت و کلام یک انسان خدا دیده و اهل شهود غیبی ذاتاً متفاوت از دیگران است نه فقط به لحاظ موضوع بلکه به لحاظ جوهره و روح کلام . و آن عشق است که در سخن جاریست و سخن را به قلوب منتقل می کند . بلاغت معرفت از عشق جمال است .
14- کل معارف و اندیشه و قدرت خلّاقه ذهن و شعور بشری بطور کلی هم محصول آن حضور و دیدار ازلی آدم به خداوند در خلقت الستی است . و لذا اندیشه های عمیق و بکر حاصل تفکّر و تلاش در به یاد آوردن ازلیّت خلقت خویش است که نخستین مرتبه از این ذکر ازلی تأمّل و یادآوری دوران کودکی و نوجوانی می باشد .
15- دوران کودکی کلاً عرصۀ تجربۀ زندگی در اکنون نسبی است و لذا یاد کودکی عین یاد خدا و حیات بهشتی و احساس بهشت از دست رفته است. این خاصیّت حضور شدید اکنون بر این دوره از حیات انسان است که دورانی بی گذشته و بی آینده و آرمان است. هر چند که اکنون ناب نیست ولی به اکنونیت بسیار نزدیک است. و این بدان دلیل است که کودک به تازگی از حضور خداوند خارج شده است و هنوز بوی او را میدهد.
16- تجربۀ حیات خاکی بشر ذاتاً تجربه ای نسبی از عدمیّت است تا وجود ازلی را به یاد آورد و جستجو کند و طالبش شود . و لذا دین در عرصۀ معرفت تماماً ذکر ( به یاد آوردن ) و رجعت است : رجعت بسوی خدا ، بسوی ازلیّت و بهشت و جاودانگی از دست رفته .
17- حیات عرفانی در یک کلام چیزی جز تجربۀ اکنونیّت در درجات نیست . و از منظر این تجربه است که واقعیت جهان و انسان در عالم خاک درک می شود .
......
منبع:کتاب سرالاسرار اثر استاد علی اکبر خانجانی
www.khanjany.org
۱.۳k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.