میتونم باهاتون دردودل کنم؟!
میتونم باهاتون دردودل کنم؟!
میدونید..اون نمیدونه چقدر براش میمیرم!
نمیدونه چقدر دوستش دارم،چقدر عاشقشم:)
و جلوم میایسته و بهم میگه خداحافظ..
اونم برای همیشه،درسته! این برای پارساله...
و من هنوز چشم به راهم..هنوز هم منتظرم برگرده:)
کاش برگرده و ببینه چقدر براش میمیرم..
چقدر معتادش شدم،چقدر شده کل وجودم!
با کل سلول های بدنم میپرستمش:)
کاش برگرده و ببینه چقدر بعداز رفتنش نابود شدم...
کاش برگرده و ببینه زندگیم بعداز رفتنش شده یک خاکستر..:)!
یادم به اون بیمارستانی می افته که باهم خداحافظی کردیم!
بهم نگاه کردی و با دختری که دستت تو دستش بود بهم گفتی دوستت ندارم..
و من بعداز اون نابود شدم،بعداز اون نتونستم به من قبلی برگردم:)
عاشق شدنم یک اشتباه بود !اما درس خوبی برام بود..
اما چطور دلت اومد جلوی کسی که یک مدت عاشقش بودی این کار رو کنی؟!
اما..هنوز با تموم وجودم عاشقتم:)
عاشقتم حتی بیشتر از اون موقع..
کاش برمیگشتی و بهم میگفتی که همه ی اون اتفاقات بخاطر یک چالش خیابونی بود..!
اما دلم برات لک زده تا دوباره ببینمت
چشمام خشک شد انقدر به عکسات نگاه کردم..:)
خیره موندم به صفحه چتمون،متناش رو میخونم و از ته دلم اشک میریزم:)
اما نمیبخشمت..
دوستت دارم..اما دلیلی برای اینکه دوباره قبولت کنم نمیبینم:)!
منتظر این بودم ببینمت که امروز دیدمت..
لاغر تر از همیشه و سیگاری روی لبات بود!
یادت میاد؟! بجای اون سیگارا لبام رو لبات بود:)!
تنها بودی..تنها! باز گول خوردی ؟!
عادیه برای این وضعت اشک بریزم،وقتی تو اصلا برات مهم نبود من تو چه وضعی بودم؟!
اما..دوستت دارم
پس مواظب خودت باش،خودت رو داغون نکن:)
سالم زندگی کن..عاشقتم معشوق من:)!
پروانهها:)
این داستان من نیست؛یکی از دختر های فامیلمون این داستان زندگیش بود:)
البته با اجازه ی خودش براش یک متن نوشتم و آپلود کردم:)
داستان غم انگیزی بود،دلم درد گرفت:))))
میدونید..اون نمیدونه چقدر براش میمیرم!
نمیدونه چقدر دوستش دارم،چقدر عاشقشم:)
و جلوم میایسته و بهم میگه خداحافظ..
اونم برای همیشه،درسته! این برای پارساله...
و من هنوز چشم به راهم..هنوز هم منتظرم برگرده:)
کاش برگرده و ببینه چقدر براش میمیرم..
چقدر معتادش شدم،چقدر شده کل وجودم!
با کل سلول های بدنم میپرستمش:)
کاش برگرده و ببینه چقدر بعداز رفتنش نابود شدم...
کاش برگرده و ببینه زندگیم بعداز رفتنش شده یک خاکستر..:)!
یادم به اون بیمارستانی می افته که باهم خداحافظی کردیم!
بهم نگاه کردی و با دختری که دستت تو دستش بود بهم گفتی دوستت ندارم..
و من بعداز اون نابود شدم،بعداز اون نتونستم به من قبلی برگردم:)
عاشق شدنم یک اشتباه بود !اما درس خوبی برام بود..
اما چطور دلت اومد جلوی کسی که یک مدت عاشقش بودی این کار رو کنی؟!
اما..هنوز با تموم وجودم عاشقتم:)
عاشقتم حتی بیشتر از اون موقع..
کاش برمیگشتی و بهم میگفتی که همه ی اون اتفاقات بخاطر یک چالش خیابونی بود..!
اما دلم برات لک زده تا دوباره ببینمت
چشمام خشک شد انقدر به عکسات نگاه کردم..:)
خیره موندم به صفحه چتمون،متناش رو میخونم و از ته دلم اشک میریزم:)
اما نمیبخشمت..
دوستت دارم..اما دلیلی برای اینکه دوباره قبولت کنم نمیبینم:)!
منتظر این بودم ببینمت که امروز دیدمت..
لاغر تر از همیشه و سیگاری روی لبات بود!
یادت میاد؟! بجای اون سیگارا لبام رو لبات بود:)!
تنها بودی..تنها! باز گول خوردی ؟!
عادیه برای این وضعت اشک بریزم،وقتی تو اصلا برات مهم نبود من تو چه وضعی بودم؟!
اما..دوستت دارم
پس مواظب خودت باش،خودت رو داغون نکن:)
سالم زندگی کن..عاشقتم معشوق من:)!
پروانهها:)
این داستان من نیست؛یکی از دختر های فامیلمون این داستان زندگیش بود:)
البته با اجازه ی خودش براش یک متن نوشتم و آپلود کردم:)
داستان غم انگیزی بود،دلم درد گرفت:))))
۳۸۷
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.