عاشقانه های شبنم
ترسم برای دیدنِ یارم کم آورم
زین دامنی که پر ز گلِ مریم آورم
سوی هلند میروم از شوق اگر شود
باید برای او سبدی درهم آورم
شش سین عید را به سرِ سفره چیده ام
ترسم که سینِ سیبِ لبش را کم آورم
ای آینه کجاست غریب آشنای من
بی او چگونه من نفسی خرم آورم
آه ای خیالِ سرکشِ نامهربانِ او
بنشین عزیز...چاییِ تازه دم آورم
حتی اگر که آمده ای قصدِ جان کنی
هرگز گمان نکن که به ابرو خم آورم
شرمنده ام اگر چو همایون به سیل شعر
بر ساحلِ نگاهِ تو..... موج غم آورم
وقتی چراغِ رابطه خاموش میشود
در شعر بایدم که غمِ عالم آورم
زین دامنی که پر ز گلِ مریم آورم
سوی هلند میروم از شوق اگر شود
باید برای او سبدی درهم آورم
شش سین عید را به سرِ سفره چیده ام
ترسم که سینِ سیبِ لبش را کم آورم
ای آینه کجاست غریب آشنای من
بی او چگونه من نفسی خرم آورم
آه ای خیالِ سرکشِ نامهربانِ او
بنشین عزیز...چاییِ تازه دم آورم
حتی اگر که آمده ای قصدِ جان کنی
هرگز گمان نکن که به ابرو خم آورم
شرمنده ام اگر چو همایون به سیل شعر
بر ساحلِ نگاهِ تو..... موج غم آورم
وقتی چراغِ رابطه خاموش میشود
در شعر بایدم که غمِ عالم آورم
۶.۰k
۰۶ آذر ۱۴۰۲