عاشقانه های شبنم
شب به پایان آمد و من بودم و ویرانه ای
درد حرمان میکشیدم از رُخِ جانانه ای
همچو شمعی تا سحرگه در فراقش سوختم
تا که شد جانم به قربانِ گُل و پروانه ای
درد حرمان میکشیدم از رُخِ جانانه ای
همچو شمعی تا سحرگه در فراقش سوختم
تا که شد جانم به قربانِ گُل و پروانه ای
۴.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۳