عاشقانه های شبنم
اين دل ديـــوانه را تا كـــى تسلايش دهـــــم
تا به كى هى وعده ى امروز و فردايش دهـــم
زندگى رفت و خوشى رفت و جوانى هم برفت
عـــمر باقيمانده ام را با چــــه معنايش دهـــــم
تا به كى درد و جدايى در دلم منزل كنـــــــد
تا به كى اين درد را بايــــد مداوايش
سوختــــم آتش گرفتـــــم بـــــا شرار رفتنت
اين تن رنجيده را كى بايـــد امدادش دهــــــم
هيچ ترسى در وجودم نيست بايد پس چه كـرد؟
سينه ى ناترس را پس با چه پروايش دهــــم؟
داستان عشق شيرين هم به تلخى شد دچـــــار
يكنفر گويــد كه كى ختمى به دنيايش دهــــم
دوست دارم بعد تو باشـــد زمستان تا ابـــــد
اين وجود بی تو را هر روز سرمايش دهـــــم
می نويسم عشـــق هرگز در دلش معنا نداشت
آخرش هم جان خـــود بايست بر پايش دهـــــم
تا به كى هى وعده ى امروز و فردايش دهـــم
زندگى رفت و خوشى رفت و جوانى هم برفت
عـــمر باقيمانده ام را با چــــه معنايش دهـــــم
تا به كى درد و جدايى در دلم منزل كنـــــــد
تا به كى اين درد را بايــــد مداوايش
سوختــــم آتش گرفتـــــم بـــــا شرار رفتنت
اين تن رنجيده را كى بايـــد امدادش دهــــــم
هيچ ترسى در وجودم نيست بايد پس چه كـرد؟
سينه ى ناترس را پس با چه پروايش دهــــم؟
داستان عشق شيرين هم به تلخى شد دچـــــار
يكنفر گويــد كه كى ختمى به دنيايش دهــــم
دوست دارم بعد تو باشـــد زمستان تا ابـــــد
اين وجود بی تو را هر روز سرمايش دهـــــم
می نويسم عشـــق هرگز در دلش معنا نداشت
آخرش هم جان خـــود بايست بر پايش دهـــــم
۶.۲k
۱۲ آبان ۱۴۰۲