عاشقانه طبیعت گردی
به دو چشمش منِ ماتم زده را آیِنه دید...
که چه ها کردم و زورم به غرورم نرسید!
به همان کفتر جلدی که بدونِ پر و بال...
میرود تا ابد از گوشه ی بامی که پرید
ردِ هر خاطره ماندهست بر احساس دلم
چهکسی طرح غمینو به تن خسته کشید؟
تن زخمی که به صد لرزه و پس لرزه نرفت
نه تو را از دل خود راند و نه خود از تو رمید
روزگاریست که بر چشم شبآلودهی من
نرسیدَست از آفاق سحر نور امید
نه لبی قصه ی پر درد مرا زمزمه کرد...
نه کسی وصف مرا در غزلی تازه شنید
دلم از زلزلهی عشق تو ویران شد و حیف
قطرهای اشک به دامان مزارم نچکید
از بلندای غرورت نظری کن به دلم
توکه خورشید نگاهت به جهانم ندمید
که چه ها کردم و زورم به غرورم نرسید!
به همان کفتر جلدی که بدونِ پر و بال...
میرود تا ابد از گوشه ی بامی که پرید
ردِ هر خاطره ماندهست بر احساس دلم
چهکسی طرح غمینو به تن خسته کشید؟
تن زخمی که به صد لرزه و پس لرزه نرفت
نه تو را از دل خود راند و نه خود از تو رمید
روزگاریست که بر چشم شبآلودهی من
نرسیدَست از آفاق سحر نور امید
نه لبی قصه ی پر درد مرا زمزمه کرد...
نه کسی وصف مرا در غزلی تازه شنید
دلم از زلزلهی عشق تو ویران شد و حیف
قطرهای اشک به دامان مزارم نچکید
از بلندای غرورت نظری کن به دلم
توکه خورشید نگاهت به جهانم ندمید
۷.۵k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲