عاشقانه های شبنم
یارب کمک کن تا کمی از عشق تب دارش'کنم
در آتشِ دلدادگی سوزانده بیمارش کنم
آنگونه که پیچانده در پس کوچه های عاشقی
بر حلقه های موی خود پیچیده آزارش کنم
هی پوست اندازی کنم بر وعده هایش بی امان
در آستین شعله ها بر جان خود مارش کنم
غرق نیازم چون شود با فتنه بر جانش زنم
با ناز خود نیرنگ ها بر کار ناکارش کنم
با فتنه ی ابروی خود چشمش ببندم بر همه
عاشق که شد بی پا وسر آنوقت انکارش کنم
کوه غرورش گردم و بالا و بالاتر که شد....
با یک بغل بی مهری ام با خاک هموارش کنم
چون خشت خامی بودم و در کوره اش آجر شدم
خواهم که تا سقف جنون مدفون آوارش کنم
تا پلک بر هم مینهم کابووس جانم میشود
باید به رسم عاشقی از خواب بیدارش کنم
تا کی زلیخای غمش باشم در این آیینه ها
خواهم که او را بشکنم آشفته بازارش کنم
در آتشِ دلدادگی سوزانده بیمارش کنم
آنگونه که پیچانده در پس کوچه های عاشقی
بر حلقه های موی خود پیچیده آزارش کنم
هی پوست اندازی کنم بر وعده هایش بی امان
در آستین شعله ها بر جان خود مارش کنم
غرق نیازم چون شود با فتنه بر جانش زنم
با ناز خود نیرنگ ها بر کار ناکارش کنم
با فتنه ی ابروی خود چشمش ببندم بر همه
عاشق که شد بی پا وسر آنوقت انکارش کنم
کوه غرورش گردم و بالا و بالاتر که شد....
با یک بغل بی مهری ام با خاک هموارش کنم
چون خشت خامی بودم و در کوره اش آجر شدم
خواهم که تا سقف جنون مدفون آوارش کنم
تا پلک بر هم مینهم کابووس جانم میشود
باید به رسم عاشقی از خواب بیدارش کنم
تا کی زلیخای غمش باشم در این آیینه ها
خواهم که او را بشکنم آشفته بازارش کنم
۷.۳k
۰۴ دی ۱۴۰۲