عاشقانه
نه بر بامت نظر دارم نه بر گلها نه بر خارت
نه بر دنیای بی حاصل ، نه بر آن خیلِ زوّارت
نه میلِ روی تو دارم نه سر بر سوی تو آرم
نه بر جویت گذر دارم نه میلی بهرِ دیدارت
بمان در باورِ چرکینِ منحوسِ شبِ تیره
ز هر بندی رها گشم نشستم پا به پیکارت
کشانم عشقِ جان میدان به تیغِ تیزِ هر بیتم
فرو ریزم به سر کاخ و کنم روشن شبِ تارت
طلوعِ تلخِ تو دیدم جهانم کرده ای ویران
برو ویرانسرای غم چه حاصل شد زِ پرگارت
به خود پیچیده ام هر دم حضورت بارِسنگینی
شکسته استخوانِ تن به جهد جهلِ آوارت
به میلِ سیّد ار کوشی هزاران جبّه ام پوشی
دهی صد جامِ زرّینم به آتش می کشم بارت
نه بر دنیای بی حاصل ، نه بر آن خیلِ زوّارت
نه میلِ روی تو دارم نه سر بر سوی تو آرم
نه بر جویت گذر دارم نه میلی بهرِ دیدارت
بمان در باورِ چرکینِ منحوسِ شبِ تیره
ز هر بندی رها گشم نشستم پا به پیکارت
کشانم عشقِ جان میدان به تیغِ تیزِ هر بیتم
فرو ریزم به سر کاخ و کنم روشن شبِ تارت
طلوعِ تلخِ تو دیدم جهانم کرده ای ویران
برو ویرانسرای غم چه حاصل شد زِ پرگارت
به خود پیچیده ام هر دم حضورت بارِسنگینی
شکسته استخوانِ تن به جهد جهلِ آوارت
به میلِ سیّد ار کوشی هزاران جبّه ام پوشی
دهی صد جامِ زرّینم به آتش می کشم بارت
۱۹.۷k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.