عاشقانه
ای طعم قند ، طعم عسل ! آشنات لب
لب می مکد به شوق بغل در هوات لب
شیرینکم ! گلم ! که پر از ناز و عشوه ای
لب وا بکن که باز بریزم به پات لب
هرگز کسی ندیده صدف را به رنگ سرخ
دری گرفته از لبت از هر جهات لب
وقتی که می کشی لب خود را به روی لب
می ریزد از قصیده ی این کائنات لب
عالم شبیه غنچه ی افسوس می شود
تا غنچه میکند گل ناز و ادات لب
صف میکشند جمله فقیهان به شرب خمر
تا میزنی به جام پر از منکرات لب
در لحظه های خلوت آن یادگارها -
رازیست ، نانوشته از آن ماجرات لب
لبخند میزنی و لبت فتنه می کند
لبخند میزنی و لبت ای فدات ، لب !
لب نیست این لبی که تو داری ... بمیرمش
پر می زند به شوق لبی در هوات .. لب
خورشید می دود به مداری که وا کند
در سایه سار بوسه ی بی انتهات لب
دریا سوار موج به توفان سپرده دل
تا وا کند شبی کف ساحل برات لب
"معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد"
پس من چطور میزنم اینجا صدات ، لب !
لب می مکد به شوق بغل در هوات لب
شیرینکم ! گلم ! که پر از ناز و عشوه ای
لب وا بکن که باز بریزم به پات لب
هرگز کسی ندیده صدف را به رنگ سرخ
دری گرفته از لبت از هر جهات لب
وقتی که می کشی لب خود را به روی لب
می ریزد از قصیده ی این کائنات لب
عالم شبیه غنچه ی افسوس می شود
تا غنچه میکند گل ناز و ادات لب
صف میکشند جمله فقیهان به شرب خمر
تا میزنی به جام پر از منکرات لب
در لحظه های خلوت آن یادگارها -
رازیست ، نانوشته از آن ماجرات لب
لبخند میزنی و لبت فتنه می کند
لبخند میزنی و لبت ای فدات ، لب !
لب نیست این لبی که تو داری ... بمیرمش
پر می زند به شوق لبی در هوات .. لب
خورشید می دود به مداری که وا کند
در سایه سار بوسه ی بی انتهات لب
دریا سوار موج به توفان سپرده دل
تا وا کند شبی کف ساحل برات لب
"معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد"
پس من چطور میزنم اینجا صدات ، لب !
۱۰.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲