عاشقانه های شبنم
گذر از بن بست دلت کردم و دلدار شدم
من در آن بیخبری ماندم و تبدار شدم
تب عشق تو بسوزاند حریم دل پرغصه من
چه غریبانه در آن وادی غم نقطه پرگار شدم
رفتم از کوی تو و خنج به رخسار زدم
جامه از بحر جنون کندم و بی عار شدم
نقش رخسار تو را بردم و در دشت فغان
همچو فرهاد به دل ، تیشه بدهکار شدم
آشنایان همه بر زخم دلم خار شدند
گر چه جان داده ، طبیب دل بیمار شدم
من که در بستر بیماری تو جان فکنم
فارغ از خواب ازل گشته و بیدار شدم
دل فرو بستم و بر گیس غمت چنگ زدم
ناوک چشم تو را سرمه خونبار شدم
دردم از هجر خودم بود و غمهای از دوری یار
لب فرو بسته و استاد در انکار شدم.
من در آن بیخبری ماندم و تبدار شدم
تب عشق تو بسوزاند حریم دل پرغصه من
چه غریبانه در آن وادی غم نقطه پرگار شدم
رفتم از کوی تو و خنج به رخسار زدم
جامه از بحر جنون کندم و بی عار شدم
نقش رخسار تو را بردم و در دشت فغان
همچو فرهاد به دل ، تیشه بدهکار شدم
آشنایان همه بر زخم دلم خار شدند
گر چه جان داده ، طبیب دل بیمار شدم
من که در بستر بیماری تو جان فکنم
فارغ از خواب ازل گشته و بیدار شدم
دل فرو بستم و بر گیس غمت چنگ زدم
ناوک چشم تو را سرمه خونبار شدم
دردم از هجر خودم بود و غمهای از دوری یار
لب فرو بسته و استاد در انکار شدم.
۴.۸k
۰۴ دی ۱۴۰۲