عاشقانه
خوب یادم مانده توی یک فضای لعنتی
کافه ای بودم پر از شور و صفای لعنتی
با مسافر ها درونم گرم میشد شب به شب
شادبودم شاد قبل از آن بلای لعنتی
توی شبها در شلوغی میشنیدم بارها
پچ پچ آرام شادی با صدای لعنتی
آدمک ها ناگهان رفتند ومن تنها شدم
سالها من ماندم و یک آشنای لعنتی
آشنایم خنده های آدمک ها بود و هست
خنده ها و خنده ها و خنده های لعنتی
هی نشستم منتظر اما کسی پیدا نشد
دور تا دورم پر از غم در هوای لعنتی
دل به آدم ها سپردن اشتباهی محض بود
قاتلم شد قاتلم شد این خطای لعنتی
سالهایی هست دیگر کلبه ای متروکه ام
مانده ام در انتظار میزچای لعنتی
آخرش یک روز از این روزها هر جور هست
میروم بیرون از این حال و هوای لعنتی
کافه ای بودم پر از شور و صفای لعنتی
با مسافر ها درونم گرم میشد شب به شب
شادبودم شاد قبل از آن بلای لعنتی
توی شبها در شلوغی میشنیدم بارها
پچ پچ آرام شادی با صدای لعنتی
آدمک ها ناگهان رفتند ومن تنها شدم
سالها من ماندم و یک آشنای لعنتی
آشنایم خنده های آدمک ها بود و هست
خنده ها و خنده ها و خنده های لعنتی
هی نشستم منتظر اما کسی پیدا نشد
دور تا دورم پر از غم در هوای لعنتی
دل به آدم ها سپردن اشتباهی محض بود
قاتلم شد قاتلم شد این خطای لعنتی
سالهایی هست دیگر کلبه ای متروکه ام
مانده ام در انتظار میزچای لعنتی
آخرش یک روز از این روزها هر جور هست
میروم بیرون از این حال و هوای لعنتی
۲۳.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱