نشستم رو به روش، بغضم مثل تیری که یه قلب رو میشکافه، گلوم
نشستم رو به روش، بغضم مثل تیری که یه قلب رو میشکافه، گلومو شکافت و پایین رفت.
ازش پرسیدم:داری میری؟
با همون خنده همیشگیش گفت معلومه که نه. مگه داستانمون تموم شده که برم؟
گفتم:اگه تموم شه میری؟
جواب داد:به نظرت داستانا که تموم میشن تو زندگی ادمای توش چه تغییری ایجاد میشه؟
گفتم:ببین من داستان تو ام و تو منو کامل میکنی. اگه یه روزی نباشی من نصفه میمونم. و یه چیزی از تو درون من جا میمونه، اینجوری هر وقت هر کسی منو بخونه به وجود تو هم پی میبره.
گفت:اگه داستانمو کامل کنم بعد برم چی؟
گفتم:اگه بعد تموم کردن داستان میخوای بری، من هیچ وقت نمیخوام این داستان تموم شه.
خندید.
بهم گفت تو دیوونه ای
نمیشه که نویسنده همه اثراتشو با خودش اینور اونور ببره.
هرکدومو یه جایی جا میذاره تا بقیه هم بتونن ازش استفاده کنن.
گفتم:خب میشه داستان من به این زودی تموم نشه؟
گفت اره چون هیچ ایده ای برای تموم کردنش ندارم.
چشمامو بوسید و ادامه داد:حالا هم بخواب، کاراکتر داستان من باید پر انرژی باشه
گفتم:نويسنده هم میخوابه درسته؟
خندید.
صبح روز بعد دیگه چشماش رو باز نکرد. حالا من موندم و چند تا کاغذ پاره که نویسنده بخشی از خودشو تو اون کاغذا جا گذاشته و رفته.
ازش پرسیدم:داری میری؟
با همون خنده همیشگیش گفت معلومه که نه. مگه داستانمون تموم شده که برم؟
گفتم:اگه تموم شه میری؟
جواب داد:به نظرت داستانا که تموم میشن تو زندگی ادمای توش چه تغییری ایجاد میشه؟
گفتم:ببین من داستان تو ام و تو منو کامل میکنی. اگه یه روزی نباشی من نصفه میمونم. و یه چیزی از تو درون من جا میمونه، اینجوری هر وقت هر کسی منو بخونه به وجود تو هم پی میبره.
گفت:اگه داستانمو کامل کنم بعد برم چی؟
گفتم:اگه بعد تموم کردن داستان میخوای بری، من هیچ وقت نمیخوام این داستان تموم شه.
خندید.
بهم گفت تو دیوونه ای
نمیشه که نویسنده همه اثراتشو با خودش اینور اونور ببره.
هرکدومو یه جایی جا میذاره تا بقیه هم بتونن ازش استفاده کنن.
گفتم:خب میشه داستان من به این زودی تموم نشه؟
گفت اره چون هیچ ایده ای برای تموم کردنش ندارم.
چشمامو بوسید و ادامه داد:حالا هم بخواب، کاراکتر داستان من باید پر انرژی باشه
گفتم:نويسنده هم میخوابه درسته؟
خندید.
صبح روز بعد دیگه چشماش رو باز نکرد. حالا من موندم و چند تا کاغذ پاره که نویسنده بخشی از خودشو تو اون کاغذا جا گذاشته و رفته.
۶۶۳
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.