مدت هاست که آدم ها را بدون اغراق به ذهن و قلبم می سپارم،
مدتهاست که آدمها را بدون اغراق به ذهن و قلبم میسپارم، و میپذیرم آدمها چیزی که من فکر میکنم نیستند، بیش از ظرفیتشان محبت نمیکنم و توقع ندارم و جایی برای افسوس خوردن در آینده باقی نمیگذارم.
پذیرفتهام که عشق افسانه است، دوست داشتن افسانه است، وفاداری افسانه است و دلخوش به هیچ افسانهای نمیشوم.
پذیرفتهام همانقدر آدمها برایم مهم باشند که برایشان اهمیت دارم و همانقدر آدمها را دوست داشتهباشم که دوستم دارند.
و حالا آرامم، از همیشه آرامتر...
تازه میفهمم آدمهای معمولی، رفتارهای معمولی دارند، حتی اگر ما در ذهنمان از آنها آدمهای غیرمعمولی ساختهباشیم و بهجای نقطه، پایان تصوراتمان از آنها علامت تعجب گذاشتهباشیم!
مشکل از آدمها نیست، آنها دقیقا همانیاند که باید؛ "آدم"...
مشکل از ماست، از قدرت خیالپردازی بالایی که داریم و از آدمهای عادی، قهرمان و بت و فرشته میسازیم...
مشکل از ماست که فراموش کردهایم باید روی تصورات خودمان کار کنیم، نه ظرفیت و اندازهی آدمها...🧡🍁
#نرگس_صرافیان_طوفان
من تو را داشتم و همیشه تو بودهای که حال مرا خوب کنی و به لحظات بیرنگم رنگ بپاشی و جانی باشی که در نهایت بیجانی، به جانهایم اضافه میشود.
همیشه تو بودهای و هوای اندوه و بیحوصلگی و کم آوردنهای مرا داشتهای و بودنت با تمام بودنهای جهان فرق داشته. چطور میتوانی اینقدر خوب باشی؟ چطور میتوانی اندازهی خودت برای من ارزش قائل باشی؟ چطور میتوانی نگرانی و اندوه و حتی شادی من را بیشتر از خودم حس کنی و برای مشکلات و رنجهای من، زودتر از خودم دست به کار شوی؟
تو را با کدام واژهها صدا بزنم که برازندهی تو باشند؟ تویی که همراه و همراز و همذوقِ منی!
کاش واژهی بینظیر و تازهای میساختم که بالاتر از رفیق باشد و آن را فقط به تو اختصاص میدادم. تویی که از رفیق خیلی بیشتری و از هرکسی که با من نسبتی ندارد، بسیار بسیار عزیزتر! چطور میتوانی اینقدر خوب باشی و اینقدر خوب به دل بنشینی و اینقدر خوب آدم را دوست داشتهباشی؟
چطور میتوانی آدمِ محافظهکار و گریزان از صمیمیتی مثل من را اینطور دلبستهی خودت کنی؟!
از کجا یاد گرفتهای اینقدر خوب باشی و اینقدر خوب شکستگیها و زخمهای کهنهی وجود آدم را ترمیم کنی؟!
اصلا از کدام سیاره برای نجات من آمدهای که حس میکنم زمینی نیستی🖇❤
پذیرفتهام که عشق افسانه است، دوست داشتن افسانه است، وفاداری افسانه است و دلخوش به هیچ افسانهای نمیشوم.
پذیرفتهام همانقدر آدمها برایم مهم باشند که برایشان اهمیت دارم و همانقدر آدمها را دوست داشتهباشم که دوستم دارند.
و حالا آرامم، از همیشه آرامتر...
تازه میفهمم آدمهای معمولی، رفتارهای معمولی دارند، حتی اگر ما در ذهنمان از آنها آدمهای غیرمعمولی ساختهباشیم و بهجای نقطه، پایان تصوراتمان از آنها علامت تعجب گذاشتهباشیم!
مشکل از آدمها نیست، آنها دقیقا همانیاند که باید؛ "آدم"...
مشکل از ماست، از قدرت خیالپردازی بالایی که داریم و از آدمهای عادی، قهرمان و بت و فرشته میسازیم...
مشکل از ماست که فراموش کردهایم باید روی تصورات خودمان کار کنیم، نه ظرفیت و اندازهی آدمها...🧡🍁
#نرگس_صرافیان_طوفان
من تو را داشتم و همیشه تو بودهای که حال مرا خوب کنی و به لحظات بیرنگم رنگ بپاشی و جانی باشی که در نهایت بیجانی، به جانهایم اضافه میشود.
همیشه تو بودهای و هوای اندوه و بیحوصلگی و کم آوردنهای مرا داشتهای و بودنت با تمام بودنهای جهان فرق داشته. چطور میتوانی اینقدر خوب باشی؟ چطور میتوانی اندازهی خودت برای من ارزش قائل باشی؟ چطور میتوانی نگرانی و اندوه و حتی شادی من را بیشتر از خودم حس کنی و برای مشکلات و رنجهای من، زودتر از خودم دست به کار شوی؟
تو را با کدام واژهها صدا بزنم که برازندهی تو باشند؟ تویی که همراه و همراز و همذوقِ منی!
کاش واژهی بینظیر و تازهای میساختم که بالاتر از رفیق باشد و آن را فقط به تو اختصاص میدادم. تویی که از رفیق خیلی بیشتری و از هرکسی که با من نسبتی ندارد، بسیار بسیار عزیزتر! چطور میتوانی اینقدر خوب باشی و اینقدر خوب به دل بنشینی و اینقدر خوب آدم را دوست داشتهباشی؟
چطور میتوانی آدمِ محافظهکار و گریزان از صمیمیتی مثل من را اینطور دلبستهی خودت کنی؟!
از کجا یاد گرفتهای اینقدر خوب باشی و اینقدر خوب شکستگیها و زخمهای کهنهی وجود آدم را ترمیم کنی؟!
اصلا از کدام سیاره برای نجات من آمدهای که حس میکنم زمینی نیستی🖇❤
۲۸.۱k
۲۰ آبان ۱۴۰۳